ABGINEH  PHOTOGRAPHIC STUDIES  INSTITUTE

ABGINEH PHOTOGRAPHIC STUDIES INSTITUTE

موسسه تحقیقات و مطالعات عکاسی آبگینه
ABGINEH  PHOTOGRAPHIC STUDIES  INSTITUTE

ABGINEH PHOTOGRAPHIC STUDIES INSTITUTE

موسسه تحقیقات و مطالعات عکاسی آبگینه

جایگاه عکاسی به مثابه ی یک رسانه


جایگاه عکاسی به مثابه ی یک رسانه

ابراهیم بهرامی
   عکاسی در بدو ورود خود به دنیای هنر علاوه برکارکردهای خود در حوزه های گوناگون علمی، صنعتی وپزشکی، هنگامی که توانست خود را با توجه به  توان ذاتی ومنحصر به فرد بصری خود به عنوان پدیده ومؤلفه ای نو درفرهنگ به جامعه بشناساند و تأثیر شگرف خود را به عنوان یک رسانة بصری میان ملل مختلف آشکار کند ، بسیارفراگیر شد وبه چنان جایگاهی دست یافت که زندگی بدون آن بدون مفهوم  وامکان پذیر نخواهد بود.   این پدیده با شناخت و حتی بکارگیری عناصر ساختاری هنرهای نزدیک به خود، راه و افق جدیدی را درحیطه ی نگاه عکاسانه گشود وتوانست به مثابه هنری مستقل شکل خودرا  یافته و به دنیای هنر بشناساند. گسترش روزافزون استفاده از  عکس ها در تمامی جوانب فنی، علمی،‌ اسنادی و تبلیغاتی وهنری قلمرو آن را گسترش داده  بطوری که که به قلب های مردم راه یافته و آنان را در کشاکشی مضاعف به اندیشیدن وادار ساخته و بر افکار آنان تأثیر  می گذارد. ،
 پیشرفت عکاسی به مثابه ی رسانه ای تاثیر گذار به نیاز جامعه  توجه دارد ، درحال حاضر عکاسی به دلیل انعطاف پذیری گستردة وحضور چشمگیری که نسبت به دیگر رسانه ها درزندگی اجتماعی انسان امروزی دارد، کمک کرده است که جامعه ی معاصر شناخت بهتر وکامل تری ازپیرامون خود داشته باشدو دنیا را شفاف تر ببیند .
   عکس ها می توانند به عنوان اسنادی تکان دهنده از وقایع، رخدادهای اجتماعی وموقعیت های ناگوار اجتماعی، همه ی اقشار اجتماع را به چالش بکشانند به طوری که مخاطب خود را در آن شرایط قرار دهد و ببیند آیا می تواند این شرایط را  حس کند وتاب بیاورد.
 عکاسی در دنیای امروز نقش بازآفرینی و ثبت لحظات وموقعیت ها را بازی می کند وآن قدر بر دیگر هنرها پیشی گرفته است که پس از« حرکات اشاره » جای کلام را  گرفته و به عنوان مهمترین رسانة ارتباطی که نیاز به ترجمه ندارد، باثبت بسیاری از رخدادهای حماسی، اکتشافات، افتخارات، امیدها، لحظه های شادی وغم و همچنین دستاوردهای علمی توانسته به عنوان برگ های زرین تلاش انسان امروزی در جهت بهبود وضعیت معیشتی، رفاهی و علمی، تصاویری شگرف وتأثیرگذار از خود به جای بگذارد.در واقع دیدن عکسها به عنوان یک رسانة قوی ارتباطی، روزنه ای را می گشاید که دنیای ملموس و واقعی  مردم در اقصی نقاط جهان به یکدیگر نشان داده شوند.
 امروزه عکاسی به دلیل همین ویژگی های منحصر به فرد رسانه ای  خود، به تمامی جنبه های زندگی انسان امروزی ریشه دوانیده که بدون آن اختلالات عظیمی در چرخه ی زندگی او به وجود خواهد آمد.

 

 

 

در جستجوی ِمعنا

 

در جستجوی ِمعنا


 « ابراهیم بهرامی»

    هنرمندانی که به نوعی پدیدآورنده ی یک اثر هنری هستند، هنگامی که به مفاهیم می پردازند، جدا از ارائه ی اثری فیزیکی و مادّی سعی می کنند خود را از محدودیت هاو خصائص مادّی اثر رها کنند و با ذهنی سیّال و منتزع از واقعیت موجود به جهانِ غیرمادی نقبی بزنند و  اندیشه های خود را در تکمیلِ اثرِ خود بیان کنند. موضوعاتِ ذهنیِ آثار هنری فرصت بیشتری را در کشفِ رازهایِ معنوی به مخاطب می دهد، در این آثار هنرمندان فارغ از نیازهای مادی و طبیعی به ماوراء می اندیشند و بر روح، احساس و تفکرِ مخاطب تأثیر   می گذارند. در بسیاری از هنرهای تجسمی که بازآفرینی رکنِ اساسیِِ تولید اثراست، چنانچه تامّل و تعمّقی در ارائه  بیان معنا و در قالبِ تکنیکی منسجم صورت نگیرد، اثر خلق شده بی روح می نماید و مخاطب را از رسیدنِ به محتوا و پیام اثر و همچنین درک آن بازمی دارد .
    برای شناخت معنا درآثارهنری خیلی لازم نیست پیچیده فکر کنیم، همینکه بتوانیم جهان و اجسام مادّی را در ترکیبی عارفانه و عالمانه در جهت رسیدن به مفاهیمی که ادراکی هستند ، ارائه کنیم به معنا       پرداخته ایم.
   گونه ی پرداختن به برخی اشیاء و فرم ها در آثار هنری آنچنان از واقعیت دور می شوندکه از حیطه ی مادیّت خارج می شوند و  بار معنایی به خود می گیرند، ، به نیاز درونی  پرداخته، به انتزاع می رسند و تأثیری  متفاوت از حضور مادی خود  می گذارند. این آثار در مخاطب احساسی را بیدار می کند، به نیاز روحی اش پاسخ می گوید و یا  حتی ممکن است خاطره ای را در ذهنش متبادر سازد.
 همه ی هنرها به طور یکسان نمی توانند در  موضوعات حسی اثر گذار باشند ولی هنرهای تجسمّی، موسیقی و ادبیات به طور کلی امکان وارد شدن در حوزه های معنایی و انتزاعی  بیشتری برای هنرمندانشان مهیّا ساخته اند.
   در هنر اسلامی که عمیقاً بر صورت و معنا تاکید شده است، صفات جمالیه و جلالیه تجلّی یافته است که عناصری در صورت و اجزاء  رهنمونی به سوی کل  ، معنا و بیان فرا تری است، عناصری همچون انسان  ، طبیعت و اشیاء در جمال شکل عینی پیدا می کند و با یافتن معنا متعالی می شوند ، به جلال می رسند و بر روح آدمی تاثیر می گذارند . در اثری که با این زبانِ بیانی ارائه می شود ،شما دیگر نمی توانید برداشتی مادّی داشته باشید، چیزی که  به طور مشخصً دارای حجم و وزن فیزیکی باشدویاتوسط ابزاری اندازه گیری و مقایسه شود.
    در هنرهای مختلف تلاش می شود  در کنار بازآفرینیِ عین به عین ، بیان مکنونات قلبی و روحی هم جایی درآثار داشته باشند ودر بیان یک موضوع عناصر مادّی و غیر مادّی دست به دست هم دهند تا مخاطب را به درک یک معنا رهنمون سازند.
پرداختن به یک موضوعِ روحانی نیازمند استفاده از یک زبان بیانی و معنایی در هنر است . این زبان تعریف مشخص و مطلقی ندارد و برآیند دیدگاه ها ، ساختار، سبک و انتزاع است.
اغلبِ موضوعات در عکاسی عینی هستندو همة ما این عینیات را خارج از دریچة دوربین می بینیم، اما بدون هیچ هماهنگی بین اجزاء، ساختار ، ترکیب ویا نقطة دیدی متفاوت ، و این نگاه ِهنرمند است که با درکی عمیق و با تلفیقی از ذهنیّت ، دانسته هاو تفکّرات خود به بیان و برداشتی ذهنی و غیرمادّی می پردازد. از آنجا که عکاسی آفرینش و بازتولید مجدد واقعیّت است نه یک رونوشت یا تصویر عین به عین، لذا حقیقتی نهفته را با خود به همراه دارد که پیامی درونی است و معنای آن را بیان می کند. بسیاری از تصاویر می توانند به دلیل موضوع قابل لمسشان برداشت معنایی و درک نزدیکی داشته باشند.
« سوزان سونتاگ »از صاحبنظران هنر عکاسی اعتقاددارد ، عکس ها بعنوان اسنادی که واقعیتِ موجود را به تصویر می کشند، عناصری زیبا شناسانه رابه مخاطب منتقل می کند و اوست که با دریافت و ادراکات    ذهنی اش آن را می فهمد ودرک می کند.
یک عکس رنگی مبتنی بر فرمهای ظاهری و عناصری که در هم تنیده شده اند ، در ابتدا مخاطب را مجذوب رنگها ،فرم ها و اشکال و عناصر می کندکه در چینشی دیداری و هنرمندانه به خدمت گرفته شده اند  ، لیکن در یک بیان ثانویِ زیبایی شناسانه بار معنایی به خود می گیرد که ورای واقعیّت و عینیّت موجود است و آن را از وجود مادی اش خارج می کند. در عکاسی این زیبایی های بصری، عناصر، رنگها، اشیاء، اندازه قاب ، سیاه و سفید یا رنگی بودن آثار نیست که در ذهن بیننده می ماند بلکه برداشت او و برآیند عناصر ارائه شده در اثر است که بر معنا دلالت  می کند.
 بسیاری از رنگها ارزشهای معنایی و تاثیر گذاری خاص خود را دارند. همانگونه که رنگهای گرم و سرد بر انسان تاثیر دارد و می تواند به او آرامش دهد و یا او را به تحرک وادارد ، رنگهای تیره نیز نشانه ای از شادی و شادمانی ندارند و رنگ قرمز نیز نمی تواند تاثیری اندوه آور داشته باشد،  لیکن استفاده ی صحیح وآگاهانه و درک معنایی از رنگها یا  هر عنصرِ تاثیر گذار مادّی دیگری موجب می شود یک هما هنگی میان معناومحتوا با دیگر عناصر بوجود آورد که آن را ماندگار می کند.
 « آموزگاران معنوی جهان » لقبی است که« مایکل تی اچ سدلر»  از محققین هنر به هنرمندان داده است ، او هرگونه تلاش برای به تفاهم رساندن جامعه و هنرمند برای گسترش توان جامعه در درک آرمان های هنرمند را مورد توجه قرارمی دهد. لذا هنرمندانی که به جای پرداختن به واقعیت های بیرونی در تلاش هستند با تقویت و نظم بخشی به حسِ درونی خودآثاری معنوی ارائه نماینددر واقع ذهنِ جستجوگر مخاطب را نیز به چالش می کشند تا در یک رویارویی رازهای نهفته در حیات بشری را کشف کنند. هنرمندان چون با روح انسانها سر و کار دارند رسالتی بر دوش دارند و کوشش آنها در راه کمال اندیشه انسانی است. آنان با خلق فضایل معنوی موجب پالایش روح انسانی  می شوند. ارائه زیبایی در آثار هنری برگرفته از نیاز درونی هنرمند است ودر این راستا لازمه موفقیت در این حوزه خودشناسی است. هنرمندان باید قبل از اینکه در اندیشة انتقال تفکری به جامعه باشندبه خود شناسی درونی بپردازند، چون هنرمند با غذای روح مخاطب سرو کار دارد. تعمق ، تفکر و مطالعه در خودشناسی برای درک  هویت انسانی و غور در معنا از لازمه های توجه هنرمندان در رسیدن به بیانی غیرمادی است که در ابتدا بایستی برای خود مهیّا کنند .
   همة موضوعات ذهنی ابتدا کنکاشی با خالق اثر ایجاد می کند و افکار و احساسات اورا مدتها به خود مشغول می دارند. ذهن هنرمند همیشه درگیر عوامل بیرونی و درونی است و سعی دارد در بازنمایی یا آفرینش هنری آنچه افکار اورا معطوف یک محور می کند بعنوان سرچشمه ای جوشان برای بیانِ هنری آن را صیقل داده و در یک اثر هنری به عینیت در آورد.او در جستجویِ معنا سعی کند  محتوا را به آثارش بیفزاید و اینگونه است که اثرش ماندگار و جاودانه خواهد شد .
این نکته بدیهی است که فرم و محتوا همچون دو بال پرنده مکمل هم هستند. از فرم وشکل بعنوان ظرف و حالتی برای بیان باطنِ اثر که معنا است بهره گرفته می شود که این ظرف در مکاتب و هنرهابه اشکال مختلف بروز و ظهور داشته اند که در این مورد « واسیلی کاندینسکی » از برجسته ترین صاحبنظران دنیای هنر می گوید:" روابط در هنر لزوما روابط فرم ظاهری نیستند بلکه مبتنی بر تفاهم درونی معنا می باشند." او اعتقاد دارد همانگونه که موسیقی دانان رها از دنیای مادی اند، دیگر هنرمندان هنر های تجسمی  نیز نباید در بیان معنایی آثارشان به دنیای مادی وابسته باشند.
  بیننده پس از دیدن هر عکس ، مطالعه یک کتاب یا دیدن یک فیلم یا هر اثر هنری دیگرذهنش برای لحظاتی ، ساعاتی و شاید روزها درگیر می شود و این تاثیر فقط بعد مادّی و عناصر فیزیکی اثر نیست چون ارتباط فیزیکی مخاطب با اثر فوق قطع شده است بلکه برداشت و وجه معنایی و درونی است  که در مخاطب برانگیخته شده و ذهن او را مدتها به خود مشغول  می کند .

 

In search of meaning

 


In search of meaning
Ebrahim Bahrami

     Artists who are in some way the creator of an artistic work, when engaged in concepts, try to free themselves from the limits and material effects in  creating a physical and material work and with a free mind secluded from reality, try to find a way to a non-material world to set forth their thoughts to complete their work. Mental subjects in artistic works give the addressee more opportunity to discover supernatural secrets. In these works, artists think beyond reality free from material and natural needs and affect the spirit, feeling and thinking of the addressee. In many of the fine arts in which re-creating is the main principal in producing the work, if not considered carefully and deeply in an integrated technical frame, the work created will show void and prosaic and will deprive the addressee from understanding the meaning and message of the work.
     To recognize meaning in artistic works, it is not necessary to think in a complicated way. If we can present the world and concrete objects in a mystic and learned structure in reaching concepts which are perceivable, then we have dealt with meaning.
      Sometimes the way of handling artistic objects and forms is so far from reality that they fall beyond material identity and take on a mystical form. They search for inner need and  reach detachment and so leave an effect other than matter. These works evoke a feeling in the addressee, respond to his/her mental inquiry and even may recall a memory to his/her mind.
     Various branches of art can not have the same influence on perceptual themes, but fine arts, music and literature can bring about a better chance for artists in the field of meaning and detachment.
     In the field of Islamic art in which emphasis has been placed on both matter and meaning, the beauty and glory attributes have been stressed upon, and items in form  and details lead to the 'whole' , 'meaning' and a 'super' expression. Elements like human, nature and things take on a visible form in beauty and, as they take the meaning they are exalted and glorified and influence the soul of man. In a piece of work presented in such a way, you cannot have a material conclusion, something with a physical volume and weight or that can be measured or compared.
     In different branches of art efforts are made to give an expression to the inner hidden secrets as well as reproducing item by item. To give an expression to a subject, material and non-material elements are mixed to enable the addressee, understand the significance of it.
    To deal with something spiritual a special language is needed to reveal the meaning. This language has no special absolute definition but is a result of view points, structure, style and detachment.
     Most of the subjects in photography are concrete and we can see them with ordinary eyes, but there is no harmony between the elements, structure, combination or view point. The photographer, however, with a deep understanding combined with his mental elements, knowledge and thoughts finds a mental non-material expression for it. As photography creates and reproduces visual facts and not making an exact copy of them, it has a hidden fact which is an inner message and which reveals its meaning. A lot of photographs can have a clear comprehensive meaning due to their visible nature.
     'Susan Sontac" a photography commentator, believes:" Photographs as documents which illustrate reality, convey aesthetic elements to the addressee who with the help of his/her conception and mental power can understand and perceive it."
     A color photograph based on visual forms and elements attracts the attention of the addressee to colors, shapes and elements set artistically for viewing, but it takes on a meaningful identity in a secondary aesthetical expression which is beyond reality and vision  and which takes it out of its material existence. It is not the aesthetical beauty, elements, colors, objects, size of picture frame, its being grey or colored that remains in the viewer's mind, but his/her concept of the elements presented in it revealing the meaning.
     Some colors have their own effect of meaning like warm colors and cold colors which can excite or bring peace to the viewer. Dark colors can not create happiness or joy neither can red color make one sad. Proper choosing of colors with regard to their meaning and other effective material elements can bring about harmony between meaning and content combined with other elements and cause the work to be a long lasting one.
    '  Spiritual teachers of the world ' is a title given to the artists by 'Michael T.H. Sadler'. He favors any endeavor made to bring about a mutual understanding between the artist and society to understand his ideals. Thus, artists who try to flourish and arrange their inner senses instead  of dealing with outer realities to present significant works, really challenge the inquiring mind of the addressee to enable them discover the hidden secrets of man's life  as they encounter it. Having dealt with human spirit, artists have an obligation to exalt human understanding. They refine human soul through creating spiritual virtues. Showing aesthetic in artistic works results from the artist's inner needs, and self understanding is a necessity for his success. Artists should understand themselves well before trying to convey an ideology to others, because they have to deal with the spirit of man. Contemplation, deliberation, and consideration about self understanding are very important in knowing human better, and considering meaning is essential in reaching a non-material expression primarily for the artist.
     Every mental subject first creates a kind of deliberation within the creator of the work and keeps his mind and feelings busy. Artist's mind is always filled with factors inside and outside and tries to activate his mind to make it visible in the form of a piece of art work by canalizing the factors into an eruptive source. He, in search of meaning, tries to add up content to his work and that is how his work will remain alive.
     It is evident that form and content are like the two wings of a bird. They are used as 'container' and 'state' for expressing the inmost that is meaning. The container takes different shapes in different branches of art and schools. "Vacily Candinsky', one of the most outstanding commentators in art says:" Relations in art are not necessarily external ones but based on internal mutual understanding of meaning". He believes:" The same way that musicians are free from material world, fine arts artists should also free themselves from it to be able to create a meaningful piece of work".
     Viewer's mind, after viewing an image, reading a book or watching a film or any other piece of art work, is entangled for hours and perhaps days. That is not only for material and physical consideration because outward relations do not exist any more. It is the conclusion and meaning that are active in the addressee and so keep his/her mind busy for a long time.

« درک عکس »

                                                  
ابراهیم بهرامی

وظیفه عکاسی این است که آدمی را برای آدمی و هر انسان را برای
 خویشتن تفسیر کند و این پیچیده ترین کاری است که درجهان وجود دارد.

« ادوارد جین استایکن» ۱    


     لذت عکاسی به جهت باز تولید موقعیت های زندگی انسان، هنگامی ما را به وجد می آورد که با هر بار دیدن و تعمق  در آن، نکات تازه ای را کشف کنیم.  تصاویر با ما سخن می گویند و ما با همة ادراک ذهنی امان به اطراف خود بیشتر دقیق می شویم.
   عکس ها همیشه حرفی برای گفتن دارند و بدون هیچ واسطه ای چیزی را حکایت می کنند، چگونگی تعبیر و برداشت حرف  اصلی یا پیام هر یک از عکسها به مخاطب بستگی دارد که با چه انگیزه ای از عکس ها استفاده می کند؟ دارای چه میزان سواد بصری  است ؟ ارتباط احساسی شخصی او با این آثار چیست؟ و در نهایت از دیدگاه هنر چه برداشتی از آن دارد؟
   جدا از تصاویری  با مضامین اجتماعی که راحت و مستقیم با مخاطب ارتباط برقرار می کنند،      عکس هایی نیز هستند که رازهایی را در خود نهفته دارند و عدم آگاهی از عناصر اولیة زیبایی شناسی و تجربی دیدن،  فاصله زیادی بین اثر و مخاطب ایجاد می کند ، که در این راه مطالعه و مکاشفه و همچنین دیدن عمیق تر کمک می کند زوایای پنهان آثار آشکار شده و نظریه های متفاوتی ارائه شود. در این مورد ((امبرتو اکو)) یک اثر هنری را اثری ( گشوده و باز ) می خواند و اعتقاد دارد که مخاطبان می توانند برداشت های متعددی از آن اثر داشته باشند. ۲ 
 از آنجا که تاثیر بصری آثار هنری بیش از هر کلامی ، ذهن جستجوگر مخاطب را به چالش می کشاند ، هنر مندان عکاس نیز باید با ساماندهی ، وحدت و استفادة آگاهانه از عناصر ساختاری  آثار خود و ایجاد ارتباطی معنایی و درونی تلاش کنند و شرایط درک بالاتری را برای مخاطبین فراهم آورند .
همة عکاسان افکار زیادی در مورد موضوع عکس هایشان  دارند ، برخی از این افکار خیلی سریع نتیجه می دهد و برخی دیگر مرتباً ذهن او را به خود مشغول می کند .یک عکاس باید قوة درک بالایی داشته باشد تا بتواند در کوتاهترین زمان ممکن که کسری از ثانیه  است ، لحظات مناسبی از زمان را منجمد سازد .
در زندگی روزمرة ما بعضی از موضوعات بی اهمیت کمتر به چشم می آید، ولی چنانچه در نوع انتقال آن که از صافی ذهن هنرمند عکاس عبور نموده و در ساختاری منسجم و دقیق از ترکیب فرم ها و  عناصر زیبایی شناسی اهتمام شود، آن را از یک انتقال سادة تصویری به اثری گویا ،‌ماندگارو هنری تبدیل می کند. 
و این مانند همان کلماتی است که به تنهایی فقط کلمه و واژة  متشکل از چند حرف هستند ولی وقتی به درستی و از ورای اندیشه ای کنار هم می نشینند ، جمله ای را می آفرینند که می تواند بر روح و روان  آدمی تاثیر بگذارد و یا سرمشق انسانها در راه و روش زندگی باشد .
 در هر حال یک هنرمند در ارائة موضوعات بایستی وسعت ذهن خود را گسترش دهد تا دید بازتری در بیان آنها بیابد . عکس ها در ابتداء با خود هنرمند به گفتگو و مکاشفه می پردازند ، چه زمانی که هنوز دکمة شاتر دوربین  خود را نفشرده و  چه هنگامی که در برابر اثر عکاسی شده  به تفکر می پردازد.
برداشت ها، کشمکشها و فعالیت های ذهنی ما  در رسیدن به تصویری واحد مرتباً در تغییر است و آنچه در هنر عکاسی ذهنیت هنرمند را به عینیت متجلی می سازد حاصل تفکر و اندیشة اوست .


1- عکاسان بزرگ جهان – برایان کو – ترجمة پیروز سیار – ص ۱۸۷
2-   Umberto Eco , L'oeuver Ouverte 1965