ABGINEH  PHOTOGRAPHIC STUDIES  INSTITUTE

ABGINEH PHOTOGRAPHIC STUDIES INSTITUTE

موسسه تحقیقات و مطالعات عکاسی آبگینه
ABGINEH  PHOTOGRAPHIC STUDIES  INSTITUTE

ABGINEH PHOTOGRAPHIC STUDIES INSTITUTE

موسسه تحقیقات و مطالعات عکاسی آبگینه

کارکرد اشیاء در بسترهای روز مره/ فرامرز عامل بردبار

کارکرد اشیاء در بسترهای روز مره/ تحلیلی بر عکس های محمد رضا چایفروش / فرامرز عامل بردبار

محمدرضا چایفروش را از سال‌های دورِ دهه‌ی هفتاد می‌شناسم. او از عکاسان باسابقه و تأثیرگذار عکاسی معاصر ایران است که بیش از سه دهه به عنوان عکاس، مدرس، داور بین‌المللی و کارشناس مراقبت پرواز فعالیت کرده است.
به گفته‌ی خودش، چایفروش بیش از ۱۵ نمایشگاه انفرادی برگزار کرده و در بیش از ۶۰۰ نمایشگاه گروهی داخلی و خارجی حضور داشته و تاکنون بیش از ۳۰ جایزه ملی و بیش از ۱۰ عنوان و مدال بین‌المللی کسب کرده است؛ موفقیت‌هایی که نشان‌دهنده‌ی تداوم، جدیت و نگاه حرفه‌ای او به عکاسی‌اند. آثار او طیف گسترده‌ای از موضوعات مستند، مفهومی و هنری را در بر می‌گیرند و در آثارش تمرکز ویژه‌ای بر ترکیب‌بندی، کارکرد اشیا و معنا در بسترهای ساده و روزمره دارد. عکس‌های او اغلب با نگاهی دقیق، کم‌زرق‌وبرق اما تأمل‌برانگیز، به بازنمایی موضوع می‌پردازند.
وقتی با مجموعه‌ عکسی روبرو می‌شویم که صاحب اثر بیانیه‌ای (استیتمنت) همراه آن ارائه می‌دهد، شاید همان بیانیه مسیر منتقد را برای رمزگشایی باز یا آسان کند؛ در غیر این صورت، نقد اثر ممکن است به چیزی منجر شود که با اندیشه‌ی آفریننده‌ی آن متفاوت یا برداشتی وسیع‌تر از آن باشد.
در فیلم «کلوزآپ، نمای نزدیکِ» عباس کیارستمی، سکانسی وجود دارد که خبرنگاری از یک نشریه زنگ خانه‌ی خانواده‌ی فریب‌خورده‌ای را برای تهیه‌ی گزارش و مصاحبه می‌زند و منتظر باز شدن در است تا طبق هماهنگی قبلی وارد منزل شود. او منتظر است که در باز شود، زیرا خانواده گفته‌اند چند لحظه‌ای صبر کند تا آماده شوند. در همین حین، او لگدی به یک قوطی آلومینیومی حشره‌کش می‌زند و دوربین حرکت این قوطی را دنبال می‌کند. شاید نزدیک به یک تا یک و نیم دقیقه از فیلم، غلت خوردن این قوطی را (که در بالای شهر تهران و در خیابانی شیب‌دار است) دنبال می‌کند تا بالاخره در نقطه‌ای متوقف می‌شود. نقدهایی که بر این سکانس نوشته شد و تفسیرهای زیادی که از منتقدان خواندم، برداشت‌های متفاوتی را ارائه می‌داد.
به یاد دارم وقتی آقای کیارستمی به مناسبت نمایش همین فیلم و نقد و بررسی آن به مراسمی دعوت شده بود، چند نفر پرسیدند مفهوم این سکانس چه بوده است؟ آقای کیارستمی، وقتی دید سؤال‌ها در این باره زیاد است، گفت: «معمولاً کارگردان توضیحی در رابطه با سکانس‌های مفهومی نمی‌دهد تا برداشت‌ها آزاد باشد. ولی چون حالا من مهمان شما هستم و سؤال برای این سکانس زیاد شده، توضیح خواهم داد که هیچ مفهوم پیچیده‌ای را دنبال نمی‌کردم. فقط برای من مهم بود که یک جوری این زمان معطل شدن خبرنگار پشت در خانه‌ی شاکی را تصویری کنم که کلیشه‌ای نباشد و با غلتاندن این قوطی در شیب خیابان، آن دقایق یا آن معطلی خبرنگار را به صورت سینمایی نمایش دهم.»
با نگاهی به چهار عکس محمدرضا چای‌فروش که در قالب مجموعه بدون استیتمنت ارائه شده، از نظر من چنین برداشتی حاصل می‌شود: 
پرده‌ای توری در پشت پنجره‌ای یخ‌گرفته و سرد و بی‌روح با ترکی بر روی آن، و رنگی سرد حاکم بر آن، و سر عروسک باربی (که لزوماً به معنای جدا بودن سر از بدن او نیست) در پایین کادر در خواب است؛ شاید هم رؤیا می‌بیند! مگر عروسک باربی هم رؤیا می‌بیند؟ شاید! اما بیشتر بدان معناست که دیگر با او بازی نمی‌شود و مدت‌هاست که در گوشه‌ای سرد رها شده است. در پسِ پرده، چهره‌ی دخترکی یا زنی بسیار ناواضح مشاهده می‌شود. نوع نگاه او این برداشت را القا می‌کند که در فکر فرو رفته و به جایی خیره شده است؛ شاید دارد دوران کودکی خود را به یاد می‌آورد و بازی با عروسکی که گویی سال‌هاست در خواب فرو رفته است.
باربی، این عروسک مشهورِ به خواب‌رفته، تکه‌هایی از بدن عروسک هم‌نوع خود (که به هر گوشه‌ای افتاده‌اند)، بی‌لباس، بی‌سر، بی‌پا و شاید سری بی‌بدن را در رؤیا می‌بیند و گویی می‌خواهد در رؤیایش آن اعضای بدن را به هم برساند. در تصویری دیگر، پسری عضلانی و قوی (که او هم بی‌دست‌وپا و بی‌سر است) دیده می‌شود. فرقی نمی‌کند که عروسک دختری باریک‌اندام و زیبا رو با موهایی بلوند باشد یا پسری با عضلاتی برجسته! سرنوشتی محکوم به فنا برایشان رقم خورده، مخصوصاً که در تصویر بدن ناقص عروسک پسر، تصویر کم‌حال دختر را در پس‌زمینه‌ی تصویر مشاهده نمی‌کنیم؛ شاید نقشی در رؤیا و خاطرات او بازی نمی‌کند. در هر صورت، تکه‌هایی از بدن این عروسکی که چند دهه پیش محبوب کودکان دنیا بوده، به هر سو رها می‌شوند؛ چرا که نسل امروز و کودک امروز با گوشی هوشمند همراه متولد می‌شود تا با عروسک باربی! او با واقعیت بیشتر سروکار دارد و دیگر با این عروسک‌ها، چه دختر چه پسر، رؤیاپردازی نمی‌کند. این نسل رؤیاهایشان را در گوشی‌های هوشمند و تکنولوژی‌های امروزی جستجو می‌کند و باربی را دیگر دوست خود نمی‌داند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد