من خود نُخست به پرتگاه برآمدم،/ نقدی بر عکسی از نسرین شاه محمدی / مری قدس
من خود نُخست به پرتگاه برآمدم،
دستان ام مرا به آن جا کشاندند.
چه می کنی؟ تو ای لمسِ شَرور!
نَفَس در گلویم تنگ آمده،
دریچه ات را بگشا،
توان تحمل ات را ندارم.
] شعر: والت ویتمَن [
هنرمند، عکسی کاملا رئال ثبت کرده است از بانویی فَرتوت، با بدنی نَحیف، که دستِ وی نشان از تحلیل رفتنِ
شدید عضلاتِ بدن را دارد، به نحوی که گویی تنها پوستی است کشیده شده بر روی استخوان هایِ بدن.
پاها به سمتِ شکم جمع شده و سر به عقب کشیده شده است.
گاه عضلات اسپاسم می ،» مرگ « طبق نظریه ی علمِ پزشکی، لحظه ی اِحتِضار و دقایقی پیش از فرا رسیدنِ
شوند، دهان باز شده، چشم ها نیمه باز یا باز و سپس بی فروغ می گردند و این یکی از علائم فیزیکی جسمِ
رُخ خواهد داد، همچنین در فِقه اسلامی هم آمده است که در » مرگ « ، آدمی است که پس از دقایقی تا ساعاتی
لحظاتِ مُشرِف به موت، پاها جمع می شوند و دهان نیمه باز می ماند.
دهانِ زنِ، همانند حفره ایی است و با دو حفره ی چشم، با هم دیگر مثلثی ساخته اند که خلاف جهت مثلثِ
بینی است؛ حجمِ سر از چانه تا پیشانی هم همانند مثلثی است که هر سه مثلثِ کج در کادر، نمادِ تزلزل و
دارد از پاهایِ وی با » جان « ناپایداری است و القایِ حسی است عِرفانی؛ حسی از لحظه ایی که به نظر می رسد
فشار، از دهانش خارج می شود تا روح، به رهایی برسد؛ رهایی از کالبدِ رنجور و نیمه خشکِ زن.
چنان اندامِ نحیفِ زن مُچاله گشته است، که تخت برای جثه ی ریزِ وی، بزرگ جلوه می کند.
23
پیراهن روشن با خال های خاکستریِ ریز و ملحفه ی روشن با خال های درشتِ خاکستریِ تیره، یادآور یک
دستیِ البسه و ملحفه ی مراکز درمانی است؛ پتوی پشمی و شیب بالای تخت و میله ی پایینِ تخت چسبیده به
کابینتِ سفید هم گویی گواهی است بر حضورِ زن در مرکزی از مراکزِ درمانی.
3 از پایین کادر مستطیل عمودی را اشغال کرده است و کشیدگی کادر به / سوژه ی در حالِ احتضار، تنها 1
3 بالای آن، در نمایش عروج و پرواز روح موثر واقع شده است؛ گویی بناست / سمت بالا و بویژه فضای خالیِ 2
بزودی روحِ زنِ مُحتَضَر، همراه با گلهای محوِ شبیه به قاصدکِ کاغذ دیواری عَجین گشته و همراه با آن ها
)قاصدک ها( به پرواز در آمده و بالا رود.
عددِ 1 بالایِ سرِ زن، بر روی دیوار، خواه شماره ی تخت باشد در مرکزی درمانی و خواه عددِ روز شمار از رنج و
زجر زن، نمادی شده از 1 دروازه یا 1 طبقه از طبقات بهشت، چنانچه در عرفان آمده.
« حذف رنگ و ارائه عکسِ سیاه و سفید در بیان لحظات مُشرِف به مرگ موفق به کار آمده .
مجموعه (آلبانیایی ها) اثر « یواخیم لادفوژه/ مهدی فاضل
یوآخیم لدفوگد را نمیتوان صرفاً در فهرست عکاسان جنگ یا مستند جای داد. او برخلاف بسیاری از همدورههای خود، به دنبال ثبت درامهایی نیست که «دیدنی»اند، بلکه در پی رؤیتپذیر ساختن چیزیست که معمولاً از چشم میگریزد: اضطرابِ ناپیدا، خشونتِ آرام، و زیباییِ ترکخوردهی یک زندگی در آستانهی فروپاشی یا باززایش
لدفوگد زادهی دانمارک در ۱۹۷۰، عضو سابق آژانس هفت و برندهی جوایز جهانی، بیش از آنکه شاهدی بر لحظههای تاریخی باشد، چیزیست شبیه به یک مزاحم باوقار؛ کسی که آرام وارد صحنه میشود، نگاه میکند، باقی میماند، و بعد تصویری ثبت میکند که نه تنها دیده میشود، بلکه اندکی پس از آن، شروع به زندگی میکند در ذهن، در حافظه، در رویا....
پروژه ی آلبانی اما این خصلتها را به اوج میرساند، آلبانی، نهفقط بهمثابهی جغرافیا، که بهعنوان وضعیت؛ کشوری که تازه از دههها دیکتاتوری و انزوا بیرون آمده، اما هنوز در هذیانِ آزادی، زخمهای بستهنشدهاش را با دندان میخاراند! لدفوگد به سراغ آلبانی رفت نه برای ثبت تصاویر خبری هیجانزده یا جلب توجه رسانهای، بلکه برای زیستن میان مردم و روایت کردن آنچه واقعاً میدید. و این رویکرد، در تکتک قابها پیداست.
لدفوگد با پرهیز از پزهای روایی، ما را در برابر چیزی قرار میدهد که میتوان «واقعیتِ بدون کرامت» نامید! واقعیتی که در آن هیچچیز برای چشم مهیا نشده، اما البته همهچیز برای اندیشیدن آماده است.او نه اکسپرسیونیست است، نه واقعگرا؛ بلکه چیزیست میانه ی این دو: کسی که شکل واقعیت را نمیپیچاند، اما به ما نشان میدهد که خود واقعیت، ذاتاً کج و معوج است. در عکس های او، گاه، آنچه نمیبینیم، همانقدر مهم است که آنچه میبینیم....او استاد «فقدانهای گویا»ست.
آنچه پروژهی آلبانی را از یک مستندنگاری صرف فراتر میبرد، توانایی عکاس در شکل دادن به تصویری تاریخیست اما نه از لحظهای خاص دفاع میکند، نه گذشتهای را تجلیل مینماید!آلبانی لدفوگد، آلبانیایست که نه قهرمان دارد و نه ضدقهرمان؛ فقط انسانهایی دارد که در گوشههای خاکستری زندگی، ماندهاند! نه تماماً زنده، نه هنوز مرده!!
در مورد شباهتهای میان آثار یوآخیم لدفوگد و جیمز نچوی، میتوان به وضوح مولفه هایی را دید:هر دو درگیری جدی با مستندسازی رنج انسانی دارند، هر دو کادربندیهای عمیقاً دراماتیک و انسانی دارند، و هر دو تلاش میکنند در میان ویرانی و آشوب، کرامت انسانی را به تصویر بکشند. استفاده از لحظههای گذرا، ترکیببندیهای پویا و پرتنش، و نگاه به چهرههایی که در میانهی فقدان، نوعی عظمت درونی را فریاد میزنند، در کار هر دو دیده میشود.
آیا لدفوگد از نچوی تأثیر پذیرفته یا نه؟، به صورت قطعی نمیتوان گفتبا توجه به تاریخ ورود به عرصهی بینالمللی، نچوی چندین سال پیشتر از لدفوگد فعالیت حرفهایاش را آغاز کرده و از دههی 1980 میلادی بهعنوان یکی از ستونهای فتوژورنالیسم جهان شناخته شده است. درحالیکه لدفوگد در اواخر دههی ۹۰ در سطح جهانی مطرح شد و سال ۲۰۰۴ به آژانس هفت پیوست. پس از لحاظ زمانی میتوان گفت که امکان تأثیرپذیری لدفوگد از نچوی وجود دارد.
اما تفاوتهای ظریفی نیز میان این دو وجود دارد:
نچوی در فرم بسیار متأثر از رویکرد کلاسیک و حماسی فتوژورنالیسم است؛ نگاهش غالباً درگیر نوعی حماسهی تراژدیست. لدفوگد اما گاهی از همین نگاه فاصله میگیرد و به سمت بیان شخصیتر و گاه شاعرانهتر متمایل میشود، حتی در دل سوژههایی که تلخ و سخت هستند، گاهی چیزی از زیبایی یا نرمی بصری به چشم میخورد.به زبان دیگر، اگر نچوی جهان را چون صحنهای تراژیک و مقدر مینگرد، لدفوگد گاه نگاه را در جزئیات انسانی، در روزمرّگیِ جنگ، متوقف میکند!
پس شاید بتوان گفت: از منظر تاریخی، شاید لدفوگد به نوعی از نچوی تأثیر پذیرفته باشد؛ اما این تأثیر، اگر هم باشد، به تقلید یا تکرار منتهی نشده و شکل شخصی و مستقل خود را یافته است.بهویژه پروژهی آلبانی نمونهای عالیست از این استقلال: در آن پروژه، لدفوگد تراژدی را از عرش حماسی پایین میکشد و در کوچهها، نگاه کودکان، بوی حیوانات، و مه بارانی مینشاند. نچوی شاید در آن موقعیت، عکسهایی حماسیتر و خشونتبارتر میگرفت، اما لدفوگد جهان را از گوشهی چشم یک پسرک یا در زیر نایلون یک گاوچران زیر باران تصویر میکند. در نهایت، هر دو عکاس، در راهی مشترک اما با لحنهایی متفاوت قدم زدهاند. و این تفاوتِ لحن، تفاوتِ جهانبینیشان را نیز بازتاب میدهد.
شاید در نهایت، آنچه لدفوگد را از بسیاری از عکاسان همدورهاش متمایز میسازد، نه نوع دوربین یا تکنیکش، بلکه «نحوهی بودن» اوست؛ حضوری که نه مداخله میکند، نه قضاوت؛ فقط میبیند، و با آن دیدن، به ما امکان میدهد تا بار دیگر ببینیم. در جهانی که مملو از روایتهای آماده، تفاسیر تکراری و نگاههای مصرفی است، لدفوگد ما را به تماشایی دعوت میکند که نه برای دانستن، که برای اندیشیدن است. او یادآور میشود که در جهانی چنین پُر از فریاد و تصویر، هنوز هم میتوان با سکوت و نگاه، ثبت کرد؛ حقیقتی را که اگرچه آرام است، اما همچون باران بر پنجره، دیرتر فراموش میشود.
وجدان بیدار عکاس
نقدی بر مجموعه (آلبانیایی ها) اثر « یواخیم لادفوژه » / امیر حاجی عباسی
عکس سیاه و سفید ، که درآن نمای نزدیکی از یک خودرو دیده می شود. پنجره ی سمت راست که کاملا در تیرگی فرو رفته ، قابی شده ، برای جای گرفتن زن و کودکی که در بغل دارد.کودک خردسال در حالیکه پستانک در دهان دارد ،با ابروهای در هم رفته به روبرویش خیره شده است، مادر با دست راست کودک را بر سینه اش می فشارد و با دست چپ اشکی که بر گونه دارد را پاک میکند.حلقه ای که در انگشت وسط دست زن قرار دارد ارتباط برقرار می کند با پنجره ی دیگر خودرو که با ستون بین دو دَر از هم جدا شده است. در قاب سمت چپ که به وضوح روشنتر از پنجره ی قبلی است مردی دیده میشود که با دست چپ پیشانی اش را گرفته و دست راستش فرمان خودرو را احاطه کرده ، به آن تکیه داده است و سر به زیر دارد . در انعکاس های شیشه ی جلوی خودرو، آسمان ابری ، کوه ، چپر و گوشی تلفن به همراه سیم حلقوی ان که بصورت معلق رها شده است دیده میشود.
عکس مشروح یک قطعه از مجموعه ی آلبانیایی Albanians از یوآخیم لاد فوژه Joachim Ladefoged است. عکاس با کپشنی که برای این عکس نوشته آن را اینگونه شرح میدهد
««پناهندگان آلبانی الاصل کوزوویی اردوگاه کوکز آلبانی ، در آوریل سال 1999 تلاش می کنند تا درب خودروی کمک رسانی را برای به دست آوردن نان بگشایند . پس از فروپاشی اقتصاد البانی در سال 1997 ، غارت و اختلاف قومی در کوزوو، منجر به خروج 850000 نفر، آلبانی تبار استان جنوبی صربستان برای حفظ جان شان به کشور آلبانی شد .اما بازگشت آنها در سال 1999 همراه بود با انتقام گیری شدید از صرب هایی که فجایعی هولناک را در کوزوو بوجود آورده بودند.»
مجموعه عکس آلبانی لاد فوژه به شکل خوبی این اتفاقات و شرایط را به رخ کشیده است. اما این عکس به تنهایی، با تمام جزییاتی که در آن دیده میشود ، درد و رنج عظیمی که طی این حدود سه سال بر این مردم حاکم بوده را به بهترین شکل ممکن بازگو میکند
این اثر به صورتی نمادین روایتگر مردانیست که برای حضور در جبهه ی آزادیبخش کوزوو KLA مجبور به ترک خانواده بودند و بعد از سال ها دوری ، تنها ، ردپایی از آنان در گورهای دسته جمعی پیدا می شد،فرزندان خردسالی که گاهی اوقات برای تفریح هدف تیر تک تیراندازان صرب قرار میگرفتند و زنانیکه علاوه بر تحمل سختی دوری از خانواده و همسر در بسیاری از موارد مورد تجاوز وحشیانه و دسته جمعی قرار میگرفتند
محنت و مشقت این قوم ، از این جا ماندگی و از آنجا راندگی بود آن ها به علت آلبانی الاصل بودن در سرزمین خودشان مورد ستم قرار گرفته و هنگامیکه به آلبانی گریختند با کشوری مواجه شدند ، که بعد از سقوط هرم قدرت در کشور های کمونیستی ، دچار هرج و مرج ، چرخه ی جنگ داخلی بین باندهای فساد ، انبوه سلاح های به سرقت رفته از پادگان های ارتش ،تنش های قومی و بزرگترین مهاجرت ، بعد از جنگ جهانی دوم شده بود
منطقه ی بالکان در اروپای شرقی بسیار زیبا و منحصر به فرد است وتنها کشور اروپایی عضو سازمان اتحادیه ی کشور های مسلمان جهان (آلبانی با بیش از 70 درصد مسلمان ) را در خود جا داده است . منطقه ای بسیار استراتژیک که در طول تاریخ همواره آبستن حوادث بسیارزیادی بوده است.آتش جنگ جهانی اول از آنجا برافروخته شد و هنوز هم در سایه ی اختلافات قومی همچون آتشی زیز خاکستر منتظر جرقه ایست تا بار دیگر اروپا را دچار بحران کند
عکس های این مجموعه بدون شک یک گزارش کامل از مردمی است که با این رخداد تلخ دست به گریبان بوده اند و سعی دارد علاوه بر گزارش ، با کپشنی که برای هر عکس نوشته، ابژه ی مورد نظرش را به مخاطب تحمیل کند.عکس های لاد فوزه مبتنی بر واقعیت است و هیچگاه صحنه ای را بازساری نکرده است . اما هیچگاه در آثارش فرم و محتوا چربشی بر هم ندارند و همین مقوله باعث جذابیت بیشتر کارهای او شده است.جسارت عکاسانی همچون لاد فوژه برای پوشش خبری این حوادث تاسف برانگیز در حالیکه طبق معمول توسط مافیای رسانه ای در دنیا به این دقت و وسعت پوشش داده نمیشد بسیار تحسین برانگیز است و حاکی، از وجدان بیدار و روح آزاد او دارد
اما نقطه ضعف اساسی این مجموعه ، زمینه ی درونی عکس هاست ، استقلال آن ها و نبود یک موتیف قوی. بنابراین ، تنها یک زمینه ی بیرونی قوی به همراه مقدمه و زیر نویس ، آنرا قابل بررسی و ارایه میکند و این زمینه ی بیرونی چیزی نیست جز کتاب که لادفوژه با هوشمندی نسبت به آن همت گماشته است
کتاب (Albanians) حاصل کار او از سال 1997 تا 1999 بوده و افتخاری بزرگ برای او محسوب میشود.
نقدی بر مجموعه عکس های آلبانیایی ها/اثر لادفوگد / ابوالفتح یوسفی
عکس هایی که می خواهم در باره اشان بنویسم عکس هایی است که مستقیما به روابط انسانی آدم ها ئر عصر حاضر می پردازد که توسط دوربین یوآخیم لادفوگد عکاس دانمارکی ثبت شده اند . و در کتابی با عنوان آلبانییایی ها به چاپ رسیده .
لادفوگد از طریق این تصاویر، داستانهایی از امید، ناامیدی، تلاش، سازگاری، بقا ، اندوه، تحمل غم، روبرو شدن با واقعیت تلخ از دست دادن عزیزان، مرگ نابهنگام، شوک جنگ، احساسات اشک آلود، تلخی های بی پایان از زندگی مردم گرفتار در یک جنگ ، اشک،آه،حسرت،حرمان،بی کسی،تنها شدن، ناچاری و نابودی یک سرزمین و یک نسل را روایت میکند. او سعی دارد با استفاده از زبان بصری، بیننده را در تجربههای مردم آلبانی شریک کند.
در این پروژه، لادفوگد با همدلی و احترام با یک دیدگاه انساندوستانه با سوژههای خود برخورد میکند. او به دنبال نشان دادن انسانیت و کرامت مردم آلبانی است و از کلیشهها و تصاویر منفی دوری میکند.
لادفوگد از تصاویر دقیق برای نشان دادن احساسات افراد استفاده میکند. این تصاویر اغلب در محیطگرفته شدهاند و به بیننده اجازه میدهند تا با سوژهها ارتباط برقرار کند.همچنین او به جزئیات محیطی مانند خانهها، مزارع، محیط زندگی و شهر و مناظر طبیعی توجه زیادی دارد. این جزئیات به بیننده کمک میکنند تا زمینه و بستر زندگی مردم آلبانی را بهتر درک کند.
در ابتدا اشاره ای دارم به تصویری از پاک کردن اشک های زن و مردی نشسته در یک اتومبیل با بچه ای در بغل که از هفت دنیا آزاد است و خیره به لنز یوآخیم نگاه می کند و سایه لوله تفنگی از پشت شیشه به سمت او نشانه رفته است.
یا غم و اندوه دنیای خراب شده در عکسی دیگر که بر سر نوجوانی که چشم های خود را احتمالا از دست داده و با چشم بند و بدن پر از آثار زخم و جنگ روی تخت اتاقی زیر سرم از هوش رفته است.
یا خانواده ای که بر سر جنازه مردی که سر او باند پیچی شده شیون می کنند و در اندوه بی پایان از دست دادن او سنگینی غم را با هم تقسیم می کنند و بوسه پسر بر گونه مادر او را اندکی تسلی می باشد.
و یا در تصویری دیگر که از غش کردن زنی در میان جمعیت که احتمالا با شنیدن خبر از دست دادن همه وجودش یعنی عزیزانش تاب و تحمل ماندن در این صحنه را از دست داده و دیگران او را در تاب آوری کمک می کنند و یا گوشه دیگری از همین تصویر نشان از تکرار همین واقعه برای افراد دیگری هم دارد.
بی خانمان شدن و زیر سقف پلاستیکی زندگی کردن و همزمان زندگی شاد کودک زیر این سقف در کمال نا آگاهی از رخدادهای دور و برش و زندگی سخت بقیه اعضا خانواده و سایر خانواده ها در فضایی حزن انگیز و غمبار که در تصویر دیگر به ثبت رسیده اند.
تصویر نوجوانی با گوشه دستش یا لباسش اشک از چشم های گریانش پاک می کند و جنازه عزیزش را در پشت وانت با کادری خلاقانه همراهی می کند و عکاس با انتخاب فاصله کانونی مناسب و سرعت شاتر مناسب حس حرکت و اندوه را چقدر با شکوه نشان میدهد.
و همچنین با دیدن انعکاس چشم تاریخ در قاب شیشه ای که سربازان جنگی را می بیند که بالاخره از کادر خارج خواهند شد و سرانجام به امید صلح و زندگی و امید است ،
لادفوگد، علاوه بر شهرت به عنوان عکاس خبری و عکاس جنگ ، عکاس و هنرمندی است که بیشتر به خاطر پروژههای مستند بلندمدت و متمرکز بر موضوعات اجتماعی و فرهنگی شناخته میشود. آثار او اغلب به بررسی روابط بین انسان و محیط، قدرت و سیاست، و مسائل مربوط به هویت و تعلق میپردازد. او در کارهایش از رویکردی دقیق و پژوهشمحور استفاده میکند و سعی دارد تصاویر را به عنوان ابزاری برای روایت داستانها و ایجاد درک عمیقتر از جهان به کار گیرد.
پروژه عکاسی "آلبانیایی ها" (Albanians) در واقع مستقیماً به جنگ اشاره ندارد، بلکه به بررسی زندگی روزمره مردم آلبانی پس از فروپاشی نظام کمونیستی در دوران گذار و تحولات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و در بستر جنگ میپردازد.تمرکز بر زندگی روزمره از ویژگیهای اصلی این پروژه لادفوگد است و او به جای تمرکز بر رویدادهای خاص یا چهرههای سیاسی، به زندگی عادی مردم، خانوادهها، جوانان، کارگران و کشاورزان در آلبانی میپردازد. او سعی میکند از طریق تصاویر، نشان دهد که مردم چگونه با چالشهای پس از جنگ روبرو میشوند.
«چشمانداز گمشده» تحلیلی بر عکسی از مسعود خرم
این تصویر هم از نظر فنی و هم از نظر محتوایی حرفهای زیادی برای گفتن داره. در قاب این تصویر، کودکی از دلِ خاک و رنج، میان چادری تیره و دنیایی ناپیدا ایستاده است.
نه تنها ایستاده، که با غرور به سقف ناپایدار زندگیاش تکیه داده؛ گویی امید را با دستان کوچکش نگه داشته است. این عکس بخشی از روایت نادیدهی مهاجران بلوچ در حاشیهی مشهد است؛ کودکانی که سهمشان از آینده، بیشتر انتظار است تا انتخاب.
با تکنیکی که در آن رنگها بهتدریج خاموش شدهاند، قصد آن است که واقعیتی تلخ اما شریف به چشم مخاطب بنشیند . این عکس که توسط مسعود خرم از عکاسان پیشکسوت مشهدی گرفته شده ، صرفاً یک پرتره نیست؛ بلکه یک روایت است. روایتی از کودک مهاجری که بهجای نشستن سر کلاس، پای چادری در حاشیه شهر ایستاده است. استفاده از رنگهای خنثی و خاکی، تداعیگر محیطی خشک، محروم و در عین حال آشناست، محیطی که در عین فقر، غنای فرهنگی خاصی دارد.
حضور چادر، وضعیت لباس و طنابی که از پایین کادر رد شده، همگی اشارههایی ظریفاند به شرایط معیشتی این کودکان دارد. نوع ایستادن کودک، نگاه مصمم، و حالت دستش که پارچه سقف را گرفته، ناخودآگاه حس استقامت و استقلال را به بیننده منتقل میکند. عکس با پرسپکتیو مستقیم گرفته شده و زاویه دوربین در سطح چشمان کودک قرار دارد که باعث ایجاد حس همسطحی و نزدیکی عاطفی با سوژه میشود. این انتخاب باعث میشود بیننده مستقیماً با کودک ارتباط برقرار کند و خود را در موقعیت او تصور کند. ترکیببندی عکس از قانون یکسوم پیروی نمیکند به صورت کلاسیک، اما با این حال، ترکیب خاصی شکل گرفته که تمرکز را روی سوژه نگه میدارد. دست کودک که بالای قاب را گرفته، عملاً خط دید بیننده را به سقف چادر میبرد و دوباره به صورت او بازمیگرداند. این حرکت چشم در قاب باعث پویایی میشود. مسعود در این عکس از تکنیکی استفاده کرده که به desaturation selective یا desaturation جزئی شناخته میشه . پسزمینه و بخشهایی از لباسها تا حدی بیرنگ و یا سیاهوسفید شدهاند، اما رنگهایی مثل آبی تیره و قهوهای همچنان در بخشهایی از لباس سوژه حفظ شدهاند. این تکنیک باعث میشود کودک بیشتر از پسزمینه جدا شود و در عین حال، حس سردی، سختی، و فقر محیطی حفظ شود.
این نوع رنگپردازی یادآور آثار استیو مککَری (Steve McCurry) و یا رضا دقتی است که در مستند نگاری عکاسی از کودکان تلاش وافری داشته اند بهویژه در پروژههای مستندنگارانهاش از مناطق جنگزده یا محروم. اما در اینجا بهجای رنگهای اشباعشده، رنگها خنثیتر شدهاند که خود یک انتخاب آگاهانه است برای بازتاب واقعیت تلخ و بدون روتوش زندگی حاشیهنشینان .لباسهای کودک، موهای فر و حالت ایستادنش، همگی نوعی مقاومت و غرور خاموش را منتقل میکنند. نگاه او به دوردست است، نه به لنز دوربین. این نگاه میتواند به عنوان نمادی از آیندهای مبهم، انتظار یا شاید آرزویی برای رهایی تعبیر شود. نور طبیعی در عکس استفاده شده و از جهت بالای سوژه میآید، ولی به خاطر رنگ تیرهی چادر، پسزمینه نسبتاً تاریکتر دیده میشود. این تضاد نور باعث میشود صورت کودک برجستهتر شود. نور نرم و یکنواخت است، بدون سایههای شدید که نشانه زمان عکاسی در ساعات طلایی یا هوای ابری است.این تصویر، دعوتی است به دیدن. به دیدن آنهایی که همیشه در حاشیه قابها ایستادهاند.
ممنون مسعود جان که با هنر، صدای آدمهایی شدی که معمولاً شنیده نمیشن.
برگزاری نشست عکاسی با عنوان
" نقش زنانِ عکاس در جامعه " در موزه گالری گلستانه
گزارشی از ندا احمدی :
موزه گالری گلستانه با همکاری موسسه
تحقیقات و مطالعات عکاسی آبگینه ، جلسه ای
با عنوان
" نقش زنانِ عکاس در جامعه " در تاریخ سوم آبانماه 1403 با حضور"خانم نسرین شاه محمدی و کارشناسِ برنامه
، "خانم مهلا بیگلری" درمحل موزه گالری گلستانه در مشهد برگزار نمود.
در این جلسه به موضوعاتی با محوریتِ نقش زنانِ عکاس در جامعه و چالش هایی که با آن مواجه هستند و همچنین میزان تاثیرگذاری زنان در جامعه عکاسی پرداخته شد. بانوانی که با تمام محدودیتهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، پازل زندگی خودشان را با موفقیت می سازندو در زندگی خانوادگی و اجتماعی به خوبی از عهده مشکلات و محدودیتها بر می آیند.
سازنده این پازل موفق، یک بانوی عاشق عکاسی است " خانم نسرین شاه محمدی "
کارشناس برنامه خانم
مهلا بیگلری که دانش آموخته ی کارشناسی عکاسی از دانشگاه هنر تهران هستند در این جلسه خانم شاه محمدی را همراهی می
کردند.و در ابتدا به معرفی خانم شاه محمدی پرداختند.
خانم نسرین شاه محمدی، مدیر سابق انجمن
سینمای جوانان خراسان رضوی ، دبیر منطقه 6 انجمن سینمای جوانان خراسان ، عضو شورای
عالی آموزش و نظارت بر آموزشگاههای آزاد سینمایی است که در کارنامه ی خود دبیری وداوری جشنواره های عکس و فیلم رانیز دارد و همچنین در حوزه ی سینما بعنوانِ
تهیه کننده، کارگردان،نویسنده و فیلمبردار در چندین فیلم مستند ، داستانی و
انیمیشن فعال بوده است .
وی چندین نمایشگاه عکس بصورت انفرادی برگزار نموده و جوایزی را از نمایشگاههای
داخلی و بین المللی نیز دریافت نموده است. در ابتدای جلسه مهلا بیگلری از خانم شاه
محمدی در باره ی این که «آیا وقتی کاری را
به خوبی و در نهایت توان انجام داده اید با جملاتی مثل " مردانه عمل
کردی" یا " برای خودش مردی هست"مواجه شده اید » ؟
شاه محمدی ضمن خیر مقدم
به بانوان حاضر درجلسه و همراهی هنرمندان
و اساتید حاضر در جلسه اظهار داشتند :
بله
و شنیدن این کلمات برایش ناراحت
کننده هم بوده است . واژه ی شیر مرد را شنیده ام که بعد به شیر زن تغییرش داده اند،
این واژه برای من زنانگی را زیر سوال میبرد، و قدرت و صحت را به جنسیت مرد نسبت می
دهد. این واژه ها باعث می شود زنانی که قوی و صحیح عمل می کنند احساساتشان را
بپوشانند و همین عمل باعث آسیب و افسردگی
در او می شود.
وی افزود من از خانم های عزیز و بخصوص هنرمندان خواهش می کنم که سعی کنید خودتان باشید . از زن بودن خودتان خوشحال باشید .ذهنتان را رها کنید ، مهم نیست در چه خانواده ای به دنیا آمده اید، فقیر یا ثروتمند /تحصیل کرده یا کم سواد ، مهم اینست که به خودتان باور داشته باشید ،برای خودتان ارزش قایل شوید، برای رویایی که در ذهن و قلبتان دارید تلاش کنید تا بدرخشید.
مهلا بیگلری ضمن هدایت
موضوع جلسه به موضوع جلسه پرسشی را را اینگونه مطرح کرد که « آیا به نظر شما در هنرِ
عکاسی نگاه زنانه یا مردانه وجود دارد» ؟
شاه محمدی در پاسخ گفت : قطعاوجود دارد ، زنان توجه بیشتری به جزییات دارند «دقت و ریزبینی
از خصوصیات اصلی خانم هاست و جزیی از روحیات آنها به حساب می آید، خانم ها دغدغه ی
بیشتری در برخورد با کودکان و همچنین زنان دارند ».که این دغدغه ها و این نگاه ها در عکس هایم بسیار مشهود است .
شما خصوصیاتِ روایات زنانه را چه می دانید ؟
زنان حس مادرانگی را القا می کنند، حس امنیت بیشتری ایجاد می کنند و همین موضوع فرصت هایی را برای عکاسی در مکان های خاص فراهم می آورد، مثل امکان عکاسی از فضاهای خصوصی تر زنان مانند عبادتگاه ها / مراسم عروسی های سنتی و ... که امکان عکاسی در آنجا برای خانم ها بیشتر فراهم است.
بیگلری از چالش های عکاسی در مسیر حرفه ای خانم شاه محمدی پرسید :
شاه محمدی اظهار داشت : درمدت زمانی که مسئول انجمن سینمای جوانان بودم، برخی خانواده ها را می دیدم که با دخترانشان همراه نبودند ودر گفتگو با خانواده ها تلاش می کردم ذهنیت شان را با دلایل منطقی تغییر دهم و یا حداقل آگاه کنم . وبرای کارکردنِ هنرجویان زن شرایط مناسبتری ایجاد کنم. به نظر من توانایی گفتگو ی موثر و ترک نکردن میدان و یافتن زبان مشترک برای ایجاد درک متقابل همیشه خیلی کمک کننده بوده و هست.
وی افزود متاسفانه مسائل بیرونی شرایطی را ایجاد کرده اند که در نهایت ما خودمان را باور نداریم، ما باید بتوانیم قدرت های درونی مان را تقویت کنیم و این کار مستلزم تلاش زیاد و دلسرد نشدن است . ماباید چالش پذیری را در خودمان تقویت کنیم.
بیگلری با توجه به صحبت های شاه مجمدی و اشاراتی که به عکس های خودشان داشتند پرسیدند شما در برابر این حمایت ها نقابلا چه حمایت هایی در مسیر حرفه ایتان داشته اید و کدام ها شاخص و تاثیر گذار بوده اند؟
شاه محمدی پاسخ داد، شروع مسیر هنری من حمایت اولیه ی پدرم بود . سپس حمایت گروه دوستان آقایان نیکذات،گیلانی فر،بهرامی، بندار مقدم و بردبار برایم بسیار ارزشمند و راهگشا بود .
من از زنجیر ه ای از حمایت ها بهره بردم که بخش اعظمی از آنها مردان بودند . ما نیاز داریم که از حمایت صادقانه ی آنها بهره مند شویم. مردانی که دیدگاه فراجنسیتی داشتند و حضور آنها در مسیر حرفه ای من تاثیر گذار بودند.
خانم بیگلری ضمن ارائه ی دیدگاه خودشان در این باره ی این موضوع و همچنین معرفی چندین زن موفق در عکاسی ایران و جهان و نمایش آثاری از زنان پرتلاش عکاس ، از خانم شاه محمدی در باره یِ تسهیل حضور زنان چه در پست های مدیریتی وچه در فضاهای هنری پرسیدند و نظر ایشان را در باره ی چشم انداز آن بر فضای هنری جامعه جویا شدند.
شاه محمدی در پاسخ گفت : تاثیر زن برروی نسل های آینده بسیار قابل توجه است چرا که زنان مادران آینده هستند و اگرنادیده گرفته شوند ،نسل آینده ضعیف می شود و اگر بدانها قدرت ببخشید نسل آینده قدرتمند می شود، نسل مطالبه گر و پیشرو نتیجه ی یک مادر حامی و آینده نگر است . توصیه های خانم شاه محمدی برای زنانِ عکاس قابل توجه بود .
وی تاکید کرد : عزیزانم زیاد سفرکنید . روابط اجتماعی تان را بیشتر کنید تا اینکه آدم ها را بیشتر بشناسید . اینکه خانواده ی عکاسی خودتان راپیداکنید با عکاسانی که وجه اشتراک دارید عکاسی کنید وسفر برید و از زندگیتان لذت ببرید و حالِ خوب خودتان را خودتان بسازید که هیچ چیز ارزشمندتر از این نیست.
وی افزود :« بنظرمن
هرچه ما قوی تر باشیم و هرچه بیشتر خودمان
راباور داشته باشیم بهتر میتوانیم یک حس
خوب برای خودمان واطرافیان ایجاد کنیم تا
زندگی با معانی جدید تر و زیباتری برایمان اتفاق بیفتد.
در ادامه خانم شاه محمدی ضمن نمایش
برخی از عکس های خود، به دشواری های عکاسی و نگاه مادرانه و زنانه در این عکس ها
پرداخت و به سوالات میهمانان جلسه پاسخ گفتند.
در پایان جلسه نیز برگزار کنندگان از خانم ها نسرین شاه محمدی بعنوان سخنران ،
مهلا بیگلری ، کارشناس جلسه و همچنین از مجری جلسات خانم ندا احمدی تقدیر به عمل
آمد و لوح افتخار موزه گالری گلستانه به آنها اهدا گردید.
همرا با راوی " عکاسخانه ی ایام " عنوان سخنرانی خانم نسرین ترابی است که در تاریخ 30 مهر 1403 در فرهنگسرای جهاد دانشگاهی مشهد برگزار شد .
نسرین ترابی پژوهشگر تاریخ عکاسی ایران و مدرس عکاسی در مقاطع مختلفی تحصیلی است که علاوه بر برگزاری چندین نمایشگاه ، داوری مسابقات عکاسی را نیز بعهده داشته است .
تالیف مقالات در تاریخ عکاسی ایران
تحقیق و تالیف مدخل در دایره المعارف بزرگ اسلامی و دایره المعارف آستان قدس
مشاور مرکز اسناد و مطبوعات آستان قدس
تحقیق در آرشیوهای عکس دولتی
برگزاری نشست های تخصصی پیرامون مسایل عکس های تاریخی و دبیر علمی همایش های روز عکس تاریخی ایران در سال های 1386و 1392
همکاری با کتابخانه لندن در شناسایی آرشیو های در خطر ایران
دریافت لوح تقدیر از رئیس سازمان میراث فرهنگی و صنایع دستی و گردشگری و معاون رئیس جمهور در سال1392
نظارت بر ساماندهی مخازن عکس های تاریخی دوره قاجار و پهلوی یک در مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت خارجه
مجری طرح تهیه نسخ دیجیتال از عکس های ایران در شرکت دانمارکی کووی در کپنهاگ
مشاور همکار مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی در بخش عکس های تاریخی
از دیگر فعالیت های این پژوهشگر بشمار می رود.
اسم مجموعه Daily Bread و با تمرکز بر روی رژیم غذایی بچه ها در کشورهای مختلفه، استیتمنت و مابقی عکسهاش رو روی سایتش می تونید ببینید:
https://t.co/mfR7Dtjxd1