ABGINEH  PHOTOGRAPHIC STUDIES  INSTITUTE

ABGINEH PHOTOGRAPHIC STUDIES INSTITUTE

موسسه تحقیقات و مطالعات عکاسی آبگینه
ABGINEH  PHOTOGRAPHIC STUDIES  INSTITUTE

ABGINEH PHOTOGRAPHIC STUDIES INSTITUTE

موسسه تحقیقات و مطالعات عکاسی آبگینه

"کم تر،بیشتر است"/ نگاهی به عکس های آرماندو کاپوچیانی / فهیمه حسینی زهرایی



آرماندو کاپوچیانی، معروف به دینو، عکاس و سرآشپز ایتالیایی بود. او اشتیاق شدیدی به هنر و معماری داشت، اما به تشویق خانواده مسیر دیگری را انتخاب کرد. نیاز او به نشان دادن خلاقیت در آشپزی به مدیران رستوران‌ها باعث شد که عکاسی از غذاهای خود را آغاز کند و به این ترتیب، دوباره میل و شیفتگی‌اش به هنر را پیدا و دنبال کند. شعار او این بود: «سادگی، نهایت پیچیدگی است.»



مجموعه عکاسی کاپوچیانی بر هارمونی، هندسه، نظم و ترکیب استوار است. اشکال، رنگ‌ها و خطوط آن‌چنان منطقی و منسجم شده‌اند که گویی وجود ندارند و متعلق به این دنیا نیستند. آرماندو کاپوچیانی با خلق عکس‌هایی به ظاهر بسیار ساده، قصد دارد با ایجاد تجربه‌ای بصری منحصر به فرد، واکنش احساسی «سادگی پیچیده» را برانگیزد. در این آثار، عناصر و ترکیب‌بندی به حداقل می‌رسند و مفهوم «کم‌تر، بیشتر است» به خوبی نشان داده می‌شود. وی قصد دارد نشان دهد که چگونه می‌توان با تعداد زیادی از اشیاء و کارها که ما را احاطه کرده‌اند، به شیوه‌ای متفاوت رفتار کرد و با کمترین لایه‌های ترکیبی، دسترسی بیشتری به درک جهانی پیچیده‌تر داشت. (Mainetti, 2021)






پله در عکاسی نماد پیشروی به سمت دانش، صعود به طرف شناخت و دگرگونی است و می‌تواند سمبل جستجوی آگاهی در معنویت باشد. پله‌ها به رنگ مخلوطی از سیاه و سفید نمایش داده شده‌اند؛ پله سفید نشانه اوج علم است. رنگ سرخ به دلیل نماد بودن نیرو، قدرت و درخشش، یکی از اصول اصلی زندگی محسوب می‌شود. سرخ درخشان نمایانگر ویژگی‌های مذکر است و سرخ تیره نشانه رموز زندگی و ویژگی‌های مونث است. همچنین رنگ سرخ نماد زایش و باززایش است. (شوالیه، گربران، ۱۹۰۶؛ فضاییلی، ۱۳۸۲)



خانه نماد مرکزی جهان است و تصویری از کل هستی به شمار می‌آید. هر یک از درها و پنجره‌ها با عناصر مختلف جهان ارتباط دارند و به معنای درون انسان تفسیر می‌شوند. طبقات خانه نماد مراحل مختلف روح هستند و اتاق‌های مختلف با سطوح روانی متفاوت مرتبط می‌شوند؛ طبقات پایین‌تر نمایانگر ناخودآگاه و غرایز هستند. در آیین دائو، مراکز حساس درون انسان با هنرهای گوناگون همسان شمرده می‌شوند و در آیین بودا، تمام جسم انسان با خانه همذات‌پنداری می‌شود. جسم به عنوان مهمانخانه‌ای موقت دیده می‌شود که تنها پناهگاهی موقتی است. در چرخه زندگی تبتی، جسم به شکل خانه‌ای با شش پنجره تصویر می‌شود که نماد شش حس است. تمام ساختمان‌ها تجدیدکننده کار خلقت‌اند و برای بودا، ساختمان نمادی از ساختار ذهنی است که برای رسیدن به آزادی و رهایی باید از آن رها شد.
پنجره نماد پذیرش نور و رمز پذیرندگی است؛ اگر پنجره مربع باشد، نور آن زمینی و مادی خواهد بود. سایه از یک سو تضادی با نور است و از سوی دیگر تصویری گذرا، غیرواقعی و متغیر است. سایه گاه با اعمال غریزی و مهارنشده خودنمایی می‌کند. این غرایز ذاتاً بد نیستند، اما اگر در ناخودآگاه سرکوب شوند، در معرض خطر تبدیل به رفتارهای منفی قرار می‌گیرند.

رنگ‌ها نخستین خاصیت نمادین خود را در فراگیری و جهان‌گستری نشان می‌دهند، نه فقط از نظر جغرافیایی، بلکه در تمام سطوح روان‌شناختی نیز حضور دارند. رنگ‌ها نشانگر فضا و مکان هستند؛ مثلاً آبی بعد عمودی دارد و سفید نماد بی‌زمانی است. رنگ‌های متضاد سمبل دوگانگی وجود انسان‌اند. رنگ سفید نشانه پیشرفت به سوی تکامل است و رنگ‌های آبی، نیلی و بنفش قدرت مسکن و آرام‌بخشی دارند. به عقیده یونگ، آبی رنگ اندیشه و تفکر است. رنگ زرد بیانگر نیرو و ابدیت الهی است. آبی یکی از غیرمادی‌ترین رنگ‌هاست و هر آنچه به آن می‌رسد، غیرمادی به نظر می‌رسد؛ سطحی که آبی می‌شود، دیگر سطح نیست. (شوالیه، گربران، ۱۹۰۶؛ فضاییلی، ۱۳۸۲)
با اینکه آرماندو کاپوچیانی در ابتدا به دلیل پذیرش راه پیشنهادی خانواده‌اش از مسیر هنر و معماری دور شد، اما ناخودآگاه او را به سمت استعداد و خواسته ذاتی‌اش کشاند و در این مسیر موفق شد. تجربه و تبحرش در سرآشپزی، قاب‌های او را ویژه کرده است؛ تمام عکس‌هایش رنگ و طعم خوراکی دارند و به‌طرز جذاب و آرام‌بخشی عطر و طعم هر عکس را به مشام می‌رسانند. این تصاویر در لذت بصری یا در بعد ماورایی، یادآور تمام غذاهای لذیذ و دلپذیری هستند که در رویا یا بیداری تجربه کرده‌ایم.
تمایل و وابستگی او به هنر معماری نیز به وضوح مشهود و قابل لمس است. عناصر بصری مانند سطح، خط و نقطه به صورت یکپارچه، زیبا، تمیز و منظم در دید بیننده جای می‌گیرند. اگرچه ممکن است ابتدا هنرمند از مسیر درونی و کشش خود بازداشته شده باشد، اما زمانی که شروع به خلق این قاب‌های خالص کرده است، عمق و ابعاد فراتر از ظاهر آثار او به روشنی دیده می‌شود؛ آنچه پشت اثر وجود دارد و مخاطب را به تفکر و تامل وا می‌دارد بسیار مشهود است.
فهیمه حسینی زهرایی
منابع :
https://www.eyeshotstreetphotography.com
شوالیه ژان . گربران الن .نمادها و نشانه ها. 1906 .چاپ اول. فضایلی
سودابه .تهران.جیحون.

نگاهی به مجموعه‌های "جغرافیای خویشتن" و "خاطره‌های بی‌پناه"مهدی فاضل توسط فرامرز عامل بردبار




مهدی فاضل، متولد ۱۳۵۵ در مشهد، عکاس، پژوهشگر و منتقد هنر است.
او دانش‌آموخته‌ی کارشناسی عکاسی از دانشگاه تهران و کارشناسی ارشد عکاسی از دانشگاه هنر است و بیش از دو دهه فعالیت مستمر در حوزه‌ی آموزش، نقد و نظریه‌پردازی در عکاسی ایران دارد.او در سال‌های اخیر علاوه بر تدریس، با نگاهی تحلیلی و انسانی به تصویر، آثاری خلق کرده که هم فرم دارند، هم محتوا، و هم مخاطب را به درنگ وامی‌دارند.در تجربه‌ای تازه، او با استفاده از هوش مصنوعی تصویری، دو مجموعه‌ی مستقل ساخته است:
۱.  مجموعه ی  «خاطره‌های بی‌پناه  » بازتاب ویرانی جنگ و تخریب حافظه
۲.  مجموعه ی  «جغرافیای خویشتن» 
 مواجهه‌ی انسان با خویشتن، در جهانی تهی از تماشا
 این آثار با پرامپت‌گذاری پیچیده و بازسازی مکرر توسط AI تولید شده‌اند، نه صرفاً به‌عنوان بازی تصویری، بلکه با نگاهی انتقادی، تأملی و زیباشناسانه.
فاضل با ارائه ی این دو مجموعه ، بحث و چالشی را در مورد«  مرز عکاسی و تصویرسازی با هوش مصنوعی!» مطرح کرده است  که در آن سوالاتی را مطرح کرده است از جمله : 
آیا این تصاویر، هنوز در دایره‌ی عکاسی جای می‌گیرند؟
اگر نه، چه چیزی را به‌درستی در ما «فعال» می‌کنند؟
چه تفاوتی هست میان عکس ساخته‌شده توسط انسان و ساخته‌شده توسط هوش مصنوعی، وقتی هر دو مخاطب را متأثر می‌کنند؟
آیا تصویرسازی ماشینی می‌تواند حافظه، احساس، و روایت انسانی را منتقل کند؟
و آیا «خلوت»ی که باتای از آن می‌گوید، می‌تواند توسط یک ربات تصویر شود؟
آیا عکس، هنوز همان چیزی‌ست که می‌پنداشتیم؟
این موضوع در گروه کلوپ عکاسی آبگینه مطرح شد که اعضای  گروه از زوایای مختلف به این موضوع پرداختند . 
از بین این نقد و تحلیل ها  ، مقاله ی فرامرز عامل بردبار انتخاب شد که همراه با تصاویر مهدی فاضل  منتشر می شود . 

نگاهی به مجموعه‌های "جغرافیای خویشتن" و "خاطره‌های بی‌پناه"مهدی فاضل توسط فرامرز عامل بردبار 
بخش اول: 

"ساقی به نور باده برافروز جام ما / ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم"

نزدیک به دویست سال از ثبت اولین عکس توسط جوزف نیسفور نیپس می‌گذرد؛ عکسی که لازمه آن وجود نور است. چه زیباست که پانصد سال پیش از آن، حافظ شیرازی به این حقیقت اشاره می‌کند: اگر نور باشد، "عکس یار در پیاله دیده می‌شود" و اگر ساقی نور را بیشتر کند، چهره یار بهتر دیده خواهد شد. فارغ از بار معنایی و معنوی، در ظاهر تأکید حافظ بر این است که نور است که "عکس" یار را در پیاله ظاهر می‌کند. در نگاه دوم، چرا چهره یار را "عکس" خطاب می‌کند؟ مشخص است که تصویری که در آب و آینه مشاهده می‌شود، "عکس" آن چیزی است که می‌بینیم؛ خال گونه چپ خود را در آب و آینه در گونه راست می‌بینیم. به همین دلیل است که حافظ حتی تصویر رخ یار را – که تصویری است خیالی و ذهنی – در پیاله، به اصطلاح "عکس" یاد می‌کند.
شروع اولین جلسه تکنیک عکاسی در یک آموزشگاه، در سال ۱۳۶۹ شمسی، با یک سؤال از سوی مدرس عکاسی همراه بود. او از جمع کلاس پرسید: "عکس یعنی چه؟" هر کسی چیزی گفت، اما از چهره استاد مشخص بود که جواب مورد نظرش را دریافت نکرده است. یکی از دانشجویان، با کمی شوخ‌طبعی و قصد شوخی، پاسخ داد: "یعنی چپه!" طبیعتاً خنده دانشجویان و همهمه در کلاس برخاست. استاد گفت: "دقیقاً! یعنی آن چیزی که واقعی نیست!" و توضیح داد که تمام دوربین‌های اولیه عکاسی، تصویری که بر شیشه مات دوربین – که همان ویزور دوربین‌های امروزی بود – نمایش می‌دادند، برعکس آن چیزی بود که مشاهده می‌شد. به این معنا که در یک عکس طبیعت، آسمان پایین کادر و زمین در بالا، چپ در راست و راست در چپ و... نمایش داده می‌شد. علاوه بر آن، تصویری که ثبت و نهایی می‌شد، "نگاتیو" یا "منفی" بود که موی سیاه شما را سفید و دندان سفید شما را سیاه ثبت می‌کرد. طی فرآیندی، تصویر تهیه شده تصحیح شده و دیگر "عکس" نبود، یا به اصطلاح "چپه" نبود و آن چیزی بود که می‌دیدیم. به همین خاطر، در بدو ورود دوربین‌های عکاسی به ایران، تصویر تهیه شده به اصطلاح عکاسان، "عکس" نام گرفت و بین عموم مردم نیز به همین عنوان مصطلح شد. با اینکه تصویر تهیه شده سیاه‌وسفید بود و مردم، با آنکه محیط اطراف خود را رنگی می‌دیدند و تفاوتی با آنچه در عکس مشاهده می‌کردند داشت، اما کاملاً به آن اعتماد می‌کردند و برابر واقعیت می‌دانستند.
حال اگر این فرآیند را "عکس" بنامیم، سؤال اینجاست: آیا تصویری که توسط ابزار دیجیتال و کامپیوتر به کمک نرم‌افزارهایی که بر اساس داده‌ها طراحی و برنامه‌نویسی شده‌اند تهیه می‌شود – و نتیجه آن را شاید بتوان گفت با واقعیت مستقیم همسویی ندارد – می‌توان "عکس" یا "فتو" نامید؟ آیا اولین تصویری که فاکس تالبوت بدون دوربین تهیه کرد و مبدع آن بود، در چه طبقه‌بندی قرار گرفت؟ تعریفی که خیلی ساده می‌توان از این روش یاد کرد، "عکاسی تصاویر بدون دوربین" است که به اصطلاح "فتوگرام" نام گرفت. اما با اینکه دوربین عکاسی نقشی در به وجود آمدن تصویر نهایی ندارد، باز هم در طبقه‌بندی "عکس" و "عکاسی" قرار می‌گیرد. سال‌ها قبل عکاسانی بودند که چنین "عکس"‌هایی را تولید می‌کردند و با ترکیبی از چند نگاتیو و کارهایی در لابراتوارهای سیاه‌وسفید و رنگی آنالوگ، فرآیندی تولیدی را انجام می‌دادند که ما چنین آثاری را در بخش مفهومی یا ابداعی قرار می‌دادیم. اما همین "عکس"‌ها در برخی از جشنواره‌ها، در کنار "عکس"‌های بخش آزاد وارد رقابت می‌شدند و چه بسا جایزه اول را هم دریافت می‌کردند.




استفاده از هوش مصنوعی و تولید تصویر به موازات عکاسی آنالوگ و دیجیتال پیش می‌رود و شاید سرعتش بسیار چشمگیرتر باشد. اما بنا نیست که عکاسی امروزی را از بین برده و محو نماید. همان‌طور که تا به امروز، عکاسان شاخصی در سطح جهان همچون جوزف کودلکا، پس از سال‌ها از ظهور دیجیتال، هنوز با نگاتیو عکاسی می‌کند و عضویتش در آژانس مگنوم لغو نشده است. در سطح جهان، عکاسان دیگری را هم می‌توان نام برد که همچنان عکاسی خود را با دوربین آنالوگ انجام داده و ارائه می‌کنند. اما آیا می‌توان این تحول عظیمی را که هوش مصنوعی به وجود آورده نادیده گرفت؟ عکاسانی بودند که با آمدن دوربین‌های دیجیتال، دوربین آنالوگ را کنار گذاشته و فعالیت خود را با تکنولوژی جدید ادامه دادند و با هوش مصنوعی هم مشکلی ندارند. و هستند کسانی که بنا به فراخور نیازی که در تولید اثر خود می‌بینند، ریل خود را عوض کرده و در مسیر رفت و برگشت قرار می‌گیرند و از ابزار مناسب برای تولید مناسب بهره می‌برند، و تنها می‌توان در شاخه‌ی مستند به یک تعریف کاملاً مستقل و فراگیر رسید.




جمله‌ای زیبا در داستان شاهکار "پیرمرد و دریا" اثر همینگوی می‌گوید: "نابود کردن یک مرد به مراتب آسان‌تر از شکست دادن آن است." این جمله کوتاه، نتیجه تلاش، تجربه، مطالعه و یک عمر نوشتن یک نویسنده مشهور است که به یک درک فوق‌العاده می‌رسد. حال سؤال اینجاست که آیا هوش مصنوعی می‌تواند در آینده به این درک برسد که داستانی همچون "پیرمرد و دریا" را بنویسد؟ و آیا هوش مصنوعی می‌تواند به متنی دارای امضا برسد؟ اگر برسد، قطعاً بر اساس داده‌ها خواهد بود؛ داده‌هایی که توسط چه کسی، کجا و چه وقت داده شده است. مگر نه اینکه خروجی اثر همینگوی یا هر نویسنده دیگری، از مجموعه‌ای از دریافت‌ها به علاوه استعدادی که در نوشتن دارد، نتیجه می‌شود؟ آیا کسی از او می‌پرسد که این داده‌ها از کجا و از چه کسی بوده است؟






مهدی فاضل مجموعه‌ای از داده‌ها را برای هوش مصنوعی تعریف کرده است و در نهایت آنی شده که پیش روی ماست؛ و متفاوت از تولید هزاران فرد دیگری که دست به چنین کاری زده‌اند، متفاوت از تولید نگارنده و تولید هزاران فرد دیگر. چرا که داده‌های او ریشه در تفکر و اندیشه او دارد. در دو مجموعه پیش رو از مهدی فاضل، چه آنجا که با عنوان "جغرافیای خویشتن" و چه مجموعه "خاطره‌های بی‌پناه"، نتیجه تفکر و جهان‌بینی و بینش اوست. از نگاه من، محال است که این دو مجموعه را در جای دیگری و با نام فرد دیگری مشاهده کنیم و همچون اثر انگشت، دارای امضا می‌باشند. و سؤال دیگر اینجاست: آیا نمی‌شود این دو مجموعه، "عکس"‌هایی باشند که به صورت خام و اولیه تهیه شده و بر اساس داده‌ها، خروجی آن چیزی شده که پیش روی ماست؟
نکته مهم این است که جدای از مفهوم و پیامی که در دو مجموعه به مخاطب منتقل می‌کنند – که کاملاً مشهود است – سعی و تلاش شده کلیه قواعد ترکیب‌بندی (کمپوزیسیون)، توجه به رنگ، زاویه دید، زاویه نگاه، استفاده از تکنیک‌های رایج در عکاسی آنالوگ و دیجیتال – از جمله استفاده از عمق میدان کم و زیاد و وضوح تصویر، بالانس رنگ و غیره – رعایت و به آن‌ها توجه شود. و در نهایت، چنین نتیجه می‌گیرم: همان‌طور که عالی‌جناب حافظ نزدیک به هفتصد سال قبل، تصویر خیالی رخ یار را در پیاله "عکس" می‌نامد، معتقدم این دو مجموعه نیز "مجموعه عکس" می‌باشند، اما در طبقه‌بندی خاص خودش.


بخش دوم:                                                                                                                                                                                                                                                                                                     
     نگاهی به مجموعه‌های "جغرافیای خویشتن" و "خاطره‌های بی‌پناه"        
"جغرافیای خویشتن: مواجهه انسان با خویشتن در جهانی تهی از تماشا"



آیا این عنوان برای مجموعه، ارتباطی مستقیم با پدیدآورنده اثر دارد و داستان خود اوست یا خیر؟ و اگر جواب خیر است، چرا باید کاراکتر اصلی مجموعه تماماً مرد باشد؟ و آیا نمی‌توانستیم حضور زن را در آن متصور باشیم؟ آیا این نگاه از اندیشه مردانه شکل می‌گیرد یا می‌تواند جهان‌شمول باشد؟ هر چه هست، با مشاهده مجموعه با یک برداشت شخصی به این نتیجه می‌رسم که گویا مهاجرت خیالی انسانی از کره خاکی به کره‌ای مشابه زمین و به زیبایی آن را شاهد هستیم؛ کره‌ای که روزی جایی برای زندگی برای همه ما بود و انسان که موجودی اجتماعی و مشتاق زندگی در کنار دیگر انسان‌ها بوده، به واسطه تخریب و از بین رفتن فرصت زندگی، حالا باید تنها به زندگی خود ادامه دهد. اما دیگر زیبایی‌ها برای او جذاب و دیدنی نیست، چرا که خیلی تنهاست.








"خاطره‌های بی‌پناه"
جنگ همیشه با از دست دادن عزیزان، ویرانی و نابودی مترادف بوده است. و چه مکان‌ها و آدم‌هایی که در طول زندگی برای ما خاطره ساختند، نابود و از بین ما رفتند! مکان‌هایی که یادآور دنیایی از عشق و شادی و با هم زیستن بوده و دیگر نیستند. هر یک از تصاویر این مجموعه، روایت بازگشت فردی است به آشیانه‌ای که دیگر خالی از زندگی است.               
           فرامرز عامل بردبار . شهریور  1404



نمایشگاه عکس «روبان صورتی: روایت‌های زندگی» / ابراهیم بهرامی

نمایشگاه عکس «روبان صورتی: روایت‌های زندگی»
با آثاری از عکاسان بین‌المللی
ارائه شده توسط :  ابراهیم بهرامی

سرطان پستان (Breast Cancer) یکی از شایع‌ترین سرطان‌ها در میان زنان سراسر جهان است، هرچند مردان نیز (بسیار کمتر) ممکن است به آن مبتلا شوند. این بیماری زمانی اتفاق می‌افتد که سلول‌های غیرطبیعی در بافت پستان رشد و تقسیم کنترل‌نشده داشته باشند و ممکن است به بافت‌های اطراف یا حتی بخش‌های دیگر بدن گسترش پیدا کنند.

روبان صورتی نمادی جهانی برای آگاهی و حمایت از بیماران مبتلا به سرطان پستان است. این بیماری یکی از شایع‌ترین سرطان‌ها در زنان است که تأثیر عمیقی بر زندگی فرد مبتلا و اطرافیانش دارد. آگاهی و تشخیص زودهنگام نقش بسیار مهمی در بهبود وضعیت بیماران ایفا می‌کند.

نخستین بار نماد روبان صورتی در سال ۱۹۹۰ میلادی معرفی شد. هدف اصلی آن افزایش اطلاع‌رسانی درباره سرطان پستان و حمایت از بیماران این حوزه است. از ۱ تا ۳۱ اکتبر (۹ مهر تا ۹ آبان) هر سال، ماه جهانی اطلاع‌رسانی درباره سرطان پستان است که در این دوره فعالیت‌های گسترده‌ای برای آگاهی‌بخشی انجام می‌شود.

این نماد از ابتکار زنی به نام شارلوت هایلی است که خود از سرطان پستان رنج می‌برد و در سال ۱۹۹۲ با هدف جلب توجه عمومی و حمایت قانونی این روبان‌ها را به‌کار برد. امروز روبان صورتی به نماد جهانی آگاهی و همبستگی با بیماران سرطان پستان تبدیل شده است.

نمایشگاه عکس «روبان صورتی» که در نوع خود پیشگام است، هر ساله با هدف افزایش آگاهی عمومی، حمایت از بیماران سرطان پستان، مبارزه با این بیماری و ترویج غربالگری زودهنگام برگزار می‌شود. این رویداد هر ساله با عناوین حمایتی و موضوعات خاصی برگزار شده است؛ از جمله:

«مثبت صورتی» (۲۰۱۲)/ «همبستگی و سرطان پستان» (۲۰۱۳)/ «انرژی صورتی» (۲۰۱۴)/ «نبرد من، نیروی من» (۲۰۱۵)/ «دوست‌داشتن خود» (۲۰۱۶)/ «آنچه ما را متحد می‌سازد» (۲۰۱۷)/ «همه درگیرند» (۲۰۱۸)/ «قهرمانان» (۲۰۱۹)/ «تاب‌آوری» (۲۰۲۰)/ «قدردانی» (۲۰۲۱)/ «نگاهی به زیبایی» (۲۰۲۲)/ «نامرئی‌ها» (۲۰۲۳)/ «نور/نورها» (۲۰۲۴) و در سال ۲۰۲۵ «نزدیک‌تر به قلب».

این رویداد اکنون به نقطه‌ای مرجع در حوزه‌ی خود تبدیل شده و در طول سال‌ها توانسته است روایت‌های زندگی بیماران را آشکار سازد؛ روایت‌هایی که اغلب بی‌نام هستند اما همواره منحصربه‌فرد و هرگز عادی نیستند.

نگاهِ عکاسانه به این موضوع، روایتگر داستان‌هایی عمیق درباره خانواده، دوستی، و عشق است. آثاری که تأملاتی صادقانه و بی‌پرده درباره بیماری ارائه می‌دهند، پرتره‌هایی صریح از تاب‌آوری انسان‌ها و روایت‌های بصری تأثیرگذاری هستند که نشان‌دهنده تجلی یک حرکت انسانی عمیق‌اند.  داستان هایی از زندگی‌هایی که هر یک به نوبه خود منحصربه‌فرد و الهام‌بخش هستند.




نمایشگاه عکس «روبان صورتی» پیوندی است از انسان به انسان، از دل به دل؛ پیوندی ناگسستنی از همبستگی میان اعضای یک خانواده و افراد جامعه که هر یک داستانی را روایت می‌کند. سرطان پستان تنها یک بیماری جسمی نیست؛ بلکه روایتی است از ترس، امید، مبارزه و عشق. این نمایشگاه تلاشی است برای بازنمایی لحظه‌هایی که شاید در نگاه اول با درد و رنج آمیخته باشند، اما در عمق خود سرشار از زندگی، ایمان و زیبایی انسانی هستند
هر کدام از این تصاویر، داستانی شخصی و صمیمانه از مهربانی، نبردها، امیدها و عشق را بازگو می‌کنند؛ روایت‌هایی نیرومند و روشنگر از زندگی روزمره بیماران سرطان پستان؛ از مراحل درمان و بهبودی تا بازگشت به چرخه زندگی. این عکس‌ها در یک قاب واقعیت‌های روزمره بیماری را به نمایش می‌گذارند، لحظاتی پر از لطافت، مهربانی، پشتیبانی و تلاش‌های جمعی برای حفظ کرامت انسانی. نمایش این تصاویر برای عموم مردم با هدف شکستن تابوها و ایجاد گفت‌وگوی آزادانه درباره بیماری است، ستایش نیرویی که از دل این رنج برمی‌خیزد و پیروز می‌شود.

این نمایشگاه دعوتی است به تماشای زندگی در میانه‌ی بیماری، نگاه به عشق در دل رنج، و یادآوری این مهم که حتی در تاریک‌ترین لحظات، نور امید همواره می‌تواند بدرخشد.



سلامت روان بیماران مبتلا به سرطان پستان نقش بسیار مهمی در کیفیت زندگی و روند درمان آن‌ها ایفا می‌کند که می توان از ابعاد مختلف به آنها پرداخت. این موارد از جنبه‌های مهم سلامت روان بیماران سرطان پستان هستند که توجه به آنها در کنار درمان‌های پزشکی می‌تواند تأثیر بسزایی در روند بهبودی و کیفیت زندگی بیماران داشته باشد.
۱. تاب‌آوری (Resilience)
یکی از ابعاد کلیدی در این زمینه، تاب‌آوری است که به معنای توانایی بیمار در مقابله با استرس‌ها و فشارهای ناشی از بیماری می‌باشد. تاب‌آوری بالا موجب کاهش اضطراب و افسردگی و افزایش توانایی فرد برای ادامه درمان می‌شود.

برای افزایش تاب‌آوری، روان‌درمانی حمایتی، تمرین‌های ذهن‌آگاهی و روایت‌درمانی از روش‌های مؤثر هستند که به بیماران کمک می‌کنند بتوانند بهتر با چالش‌های بیماری کنار بیایند و سلامت روان خود را حفظ کنند. مطالعات نشان داده‌اند تاب‌آوری می‌تواند به عنوان یک عامل تعدیل‌کننده، تاثیرات منفی افسردگی و اضطراب را کاهش داده و کیفیت زندگی بیماران را بهبود بخشد.
۲. امید (Hope)

امید یکی از مهم‌ترین عوامل پیش‌بینی‌کننده کیفیت زندگی، به ویژه در افراد بیمار است. حتی در مراحل پیشرفته بیماری، داشتن امید به بهبود نسبی یا کنترل سرطان، می‌تواند انگیزه درمان را در بیمار تقویت کند. درمانگران گاهی از رویکرد «امیددرمانی» (Hope Therapy) استفاده می‌کنند که نتایج پژوهش‌ها نشان داده است این روش به طور معناداری می‌تواند تاب‌آوری و امید به زندگی بیماران مبتلا به سرطان پستان را افزایش دهد.

 





۳. عشق و روابط عاطفی (Love and Romantic Relationships)

عشق همسر، فرزندان یا دوستان می‌تواند نقش داروی روانی قوی را ایفا کند. روابط عاطفی مستحکم، احساس ارزشمندی و امنیت روانی را تقویت می‌کند و کمبود حمایت عاطفی گاهی منجر به افسردگی شدید و کناره‌گیری اجتماعی می‌شود.

۴. مبارزه با بیماری (Fighting Spirit)

بیمارانی که نگرشی عزم‌مندانه و مبارزه‌جویانه دارند (به جای انفعال یا تسلیم)، معمولاً شانس بیشتری برای تطابق روانی و حتی بهبود فیزیکی دارند. آموزش مهارت‌های مقابله‌ای (Coping Skills) می‌تواند روحیه مبارزه‌جویی را در این بیماران افزایش دهد.

۵. همبستگی و مهربانی خانواده (Family Unity and Kindness)

خانواده نخستین و مهم‌ترین منبع حمایت روانی و اجتماعی بیمار است. مهربانی و همدلی اعضای خانواده باعث کاهش احساس تنهایی و بی‌پناهی بیماران می‌شود. آموزش خانواده برای حمایت مؤثر و بدون ترحم نقش حیاتی در بهبود وضعیت روانی بیماران دارد.







۶. معنویت و باورهای دینی (Faith and Spiritual Beliefs)

بسیاری از بیماران مبتلا به سرطان پستان با تکیه بر ایمان و معنویت، آرامش بیشتری پیدا می‌کنند. دعا، مدیتیشن و معنادرمانی (Logotherapy) می‌تواند رنج‌های روانی را کاهش دهد و باعث تقویت دستگاه ایمنی و بهبود کیفیت زندگی بیماران شود. مطالعات نشان داده‌اند که افرادی که به باورهای معنوی و دینی پایبندند، توانایی بیشتری در مقابله با چالش‌های بیماری دارند و معنویت باعث افزایش تاب‌آوری، حس معنا و امید در آنها می‌شود.

۷. خودپنداره و تصویر بدنی (Body Image)

جراحی‌های مرتبط با سرطان پستان مانند ماستکتومی یا تغییرات ظاهری ناشی از درمان می‌تواند بر هویت زنانه و عزت نفس بیماران تأثیر منفی بگذارد. بازسازی پستان (Breast Reconstruction) نقش مهمی در بازگرداندن تصویر مثبت از بدن و حفظ اعتماد به نفس بیماران دارد.

۸. افسردگی و اضطراب (Depression and Anxiety)

بیماران مبتلا به سرطان پستان معمولاً در معرض افسردگی و اضطراب هستند. انجام غربالگری‌های روان‌شناختی و مداخلات به موقع نقش مؤثری در کاهش این اختلالات دارد و به بهبود روند درمان و کیفیت زندگی کمک می‌کند.

 

۹. حمایت اجتماعی (Social Support)

مشارکت در فعالیت‌های جمعی و حضور در گروه‌های حمایتی (حضوری یا آنلاین) باعث تقویت حس همدلی و اشتراک تجربه در بیماران می‌شود. این حمایت‌های اجتماعی نقش کلیدی در بهبود کیفیت زندگی و کاهش احساس تنهایی و انزوا دارد.






    هنر در اینجا رسالتی دوگانه بر عهده دارد: از یک سو، روایت صادقانه رنج‌ها و چالش‌ها؛ و از سوی دیگر، خلق فضایی برای امید، گفت‌وگو و همدلی. عکاسی به عنوان زبان مشترکی میان بیماران و جامعه عمل می‌کند؛ زبانی که سکوت را می‌شکند، تابوها را فرو می‌ریزد و انسانیت را در مرکز توجه قرار می‌دهد.



در این مسیر، هنرمند صرفاً به ثبت تصویر نمی‌پردازد، بلکه به‌واسطه زبان تصویر، تجربه‌ای انسانی را روایت می‌کند و گفتگو برمی‌انگیزد. عکس‌ها ممکن است واقعیت‌های تلخ بیماری را نشان دهند، اما در عین حال فضایی برای امید و مبارزه می‌آفرینند که تاثیری عمیق‌تر بر مخاطب دارند.






هر قاب از عکس های هنرمندان ِ عکاس ، سندی است بر تاب‌آوری زنانی که در برابر طوفان سرطان پستان ایستاده‌اند و عشق، همبستگی خانواده، دوستان و جامعه را به نیرویی قدرتمند برای ادامه مسیر تبدیل کرده‌اند. عکاس باید فراتر از جسم بیمار، به روح و زندگی او بنگرد؛ نگاه عکاس می‌تواند سفر انسانی بیمار را از لحظه تشخیص، ترس و ناامیدی، تا امید و بازسازی هویت روایت کند.

این نگاه عمیق هنری، فرصتی است برای به تصویر کشیدن توانمندی‌ها و زیبایی‌های انسانی حتی در سخت‌ترین شرایط، و نقش مهمی در شکستن تابوها و افزایش آگاهی اجتماعی ایفا می‌کند.

ابراهیم بهرامی / شهریور 1404

ارائه‌ی این مقاله همراه با نمایش آثار در تاریخ دوازدهم شهریور ۱۴۰۴ در گالری گلستانه‌ی مشهد برگزار شده است. این جلسه با همکاری موسسه تحقیقات و مطالعات عکاسی آبگینه، موسسه جان و خرد و نمایندگی فدراسیون جهانی هنر عکاسی در ایران برگزار گردیده است و فرصتی برای نمایش و تبادل تجربیات هنری و پژوهشی در حوزه عکاسی و سرطان پستان بود.

























موسسه تحقیقات و مطالعات عکاسی آبگینه / ابراهیم بهرامی

نقد عکسِ « ایستگاه» اثر نوشین وفادار/ سید مهدی امیری


نقد عکسِ «  ایستگاه»  اثر  نوشین وفادار/  سید مهدی امیری
هر بار با دیدن عکس خانم نوشین وفادار، حس می‌کنم کنار یک جاده‌ی آشنا، در خاطرات خودم ایستاده‌ام. یک قاب به ظاهر ساده که هرچه بیشتر نگاهش می‌کنی، عمیق‌تر می‌شود و داستان‌هایش را برایت فاش می‌کند.
در نگاه اول، یک خانواده را می‌بینیم. یک خانواده‌ی خسته از راه، اما استوار. قلبم اول از همه پیش آن دو کودک می‌رود که با تمام وجود می‌دوند و می‌خندند. انگار تمام انرژی و امید پاک و معصومانه در قدم‌های کوچک و برهنه‌ی آن‌ها خلاصه شده.
اما باید اعتراف کنم که این سادگی، چقدر هوشمندانه مهندسی شده. خانم وفادار، خانواده را به کنج سمت چپ کادر کشانده و این‌طور، جاده را به یک شخصیت اصلی تبدیل کرده؛ جاده‌ای که مثل یک رود، داستان را به سمت آینده‌ای نامعلوم می‌برد. نور گرم و مورب عصرگاهی را می‌بینم که چطور مثل یک تاش نرم، روی بافت لباس‌ها و خاک کنار جاده کشیده شده و به چهره‌ها حس زنده بودن بخشیده.
و آن حرکت بچه‌ها... این یک انتخاب کلیدی است. سرعت شاتر آنقدر دقیق تنظیم شده که هم می‌توانیم انرژی و هیجانشان را حس کنیم و هم لبخندشان را به وضوح ببینیم. این بچه‌ها شبح نیستند، خودِ زندگی‌اند. اینجاست که می‌فهمم تمام این تکنیک‌های بی‌نقص، فقط ابزارهایی هستند در دست یک قصه‌گوی ماهر.
اما قصه‌ی اصلی برای من، در همان لبخندها نهفته است. 
این‌ها لبخندهای مقابل دوربین نیستند، این یک بازی واقعی و یک شادی خالص است. اینجاست که امضای شخصی نوشین وفادار پای این عکس خوش رقصی می کند. کسی که ما او را با عشق عمیقش به دنیای کودکان و پروژه‌های فوق‌العاده‌ برای تربیت عکاسانی کاربلد با دستان کوچک می‌شناسیم، خانم وفادار زبان بچها را خوب می شناسد. می‌داند چطور اعتمادشان را جلب کند تا حضور دوربین را فراموش کنند و خودشان باشند. این قاب، بیش از هرچیز، حاصل یک همدلی و ارتباط صاف و ساده است.
برای همین این عکس، مرا بی‌اختیار به یاد دوروثیا لانگ عکاس تاریخ ساز آمریکایی می‌اندازد. نه به خاطر شباهت ظاهری، که به خاطر آن روح مشترک. همان نگاه پر از احترام به انسان، همان تمرکز بر خانواده به عنوان یک دژ محکم در برابر سختی‌ها، و همان کرامت و وقاری که حتی در ساده‌ترین شرایط هم از بین نمی‌رود.
در نهایت، این عکس برای من، داستان یک «ایستگاه» است. توقفی کوتاه در سفر بی‌پایان زندگی برای آنکه اعضای یک خانواده، یکدیگر را دوباره ببینند و به هم یادآوری کنند که دلیل این سفر سخت، همین لبخندهایی است که از دور به سمتشان می‌دود.
خانم نوشین وفادار در این قاب، یک لحظه‌ی گذرا را به یک قصیده ماندگار تبدیل کرده؛ شعری درباره‌ی عشق، تعلق و امید بی‌پایانی که در ساده‌ترین شکل زندگی هم جریان دارد.
سید مهدی امیری / موسسه تحقیقات و مطالعات عکاسی آبگینه 

"ده عکاس خیابانی که باید آثارشان را دنبال کنید"/ بابک جبارزاده


"ده عکاس خیابانی که باید آثارشان را دنبال کنید"
از اوایل قرن بیستم، عکاسی خیابانی دریچه‌ای بی‌مانند به زندگی روزمره گشوده و با ثبت لحظات خودجوش و بدون ژست، به هنری تبدیل شده که روح شهرها، فرهنگ‌ها و ارتباطات انسانی را به تصویر می‌کشد.
با پیشرفت فناوری و ورود به عصر دیجیتال، این ژانر دگرگون شده و نسل جدیدی از عکاسان با دیدگاه‌های نو و ابزارهای مدرن، مرزهای روایت تصویری را گسترش داده‌اند.
در این مقاله ده عکاس خیابانی نوظهور و تأثیرگذار در عکاسی، با ارائه یک اثر از هر عکاس، به اختصار معرفی می شوند.
این ده عکاس خیابانی برجسته که در سبک‌ها و ژانرهای مختلف خیابانی فعالیت دارند، هر یک با دیدی منحصر به فرد، ترکیب‌بندی خاص و ثبت لحظات خیابانی ملموس و زنده، نگاه مخاطب را به تجربه‌ای متفاوت از فضای شهری دعوت می‌کنند.
منبع: سایت All‑About‑Photo (۱۵ اکتبر ۲۰۲۴)
بابک جبار زاده / موسسه تحقیقات و مطالعات عکاسی آبگینه 

۱. جاناتان جاسبرگ (Jonathan Jasberg)
– ساکن آمریکا و متولد ۱۹۷۷، زندگی خود را در سفر به بیش از ۶۰ کشور گذرانده است، با تمرکز ویژه روی کشورهای ژاپن و مصر.
– پروژه‌ بلند‌مدت قاهره جاناتان: "هر چیز زیبایی هیچ وقت کامل نیست" زندگی روزمره شهری را با صحنه‌های واقعی و انسانی ثبت کرده است.



۲. ژوزف‑فیلیپ بِویار (Joseph‑Philippe Bevillard)
– فرانسوی‌تبار متولد بوستون، که از سه سالگی ناشنوا شده و با پس‌زمینه هنری (نقاشی) وارد عکاسی خیابانی شده است.
– با استفاده از هاسلبلاد و تمرکز بر جامعه‌ ایرلندی، روایت‌های عمیق زندگی حاشیه‌ نشینی را به نمایش می‌گذارد.


۳. آرگوس پاول اِستابروک (Argus Paul Estabrook)

– عکاس کهنه کار آمریکایی-کره‌ای است که میان کره جنوبی و آمریکا انتقال فرهنگی و اجتماعی را به تصویر می‌کشد  .
– با تمرکز بر هویت و نشان دادن صداهای خاموش جامعه، بسیار تأثیرگذار عمل می‌کند.
– آثار او ترکیبی از مستندسازی خیابانی و آگاهی اجتماعی است، بیانگر هویت چندوجهی نسل مهاجر.



۴. گیدو واندر زوان (Giedo van der Zwan)
– عکاس هلندی که از کودکی عکاسی را آغاز کرده و در سبک‌های متنوعی تجربه دارد.
او از سال ۲۰۱۷ به عکاسی خیابانی روی آورد و پروژه موفق «Pier to Pier» را اجرا کرد.
این پروژه جوایز بین‌المللی متعددی برایش به همراه داشت و او را به یکی از عکاسان برجسته سال ۲۰۲۴ تبدیل کرد.


۵. تامی ویتالا (Tommi Viitala)
– عکاس اهل فنلاند، بیش از چهار سال است که به‌طور حرفه‌ای در زمینه عکاسی خیابانی فعالیت می‌کند، هرچند سابقه عکاسی‌اش به دهه ۱۹۹۰ و دوربین‌های آنالوگ بازمی‌گردد.
او با دوربین همیشه همراهش، خیابان‌های شهرهای مختلف از جمله بوداپست را مستند کرده است.


۶. تاتسوئو سوزوکی (Tatsuo Suzuki)
– عکاس ژاپنی متولد ۱۹۶۵ در توکیو، از سال ۲۰۰۸ عکاسی خیابانی را آغاز کرده و تمرکز اصلی‌اش بر ثبت لحظات ناب در خیابان‌های پر جنب‌وجوش توکیو است.



۷. اولگا کارلوواک (Olga Karlovac)
– عکاس خیابانی اهل زاگرب کرواسی، با سبک سیاه‌وسفید و شاعرانه و الهام‌ گرفته از سبک اکسپرسیونیسم در نقاشی، توانسته توجه گسترده‌ای در اروپا به خود جلب کند.
او بدون آموزش رسمی، و با بهره‌گیری از سایه، نور، بازتاب پنجره‌ها و صحنه‌های بارانی، لحظات گذرا و احساسی را به‌گونه‌ای ثبت می‌کند که همچون نقاشی‌هایی زنده و ملموس دیده می‌شوند.


۸. توبی بیندر (Toby Binder)
– عکاس آلمانی متولد ۱۹۷۷، با تمرکز بر مسائل اجتماعی، سیاسی و زیست‌محیطی، از چهره‌های برجسته عکاسی مستند معاصر به شمار می‌رود.
او با فعالیت در آلمان و آرژانتین، پروژه‌های بلندمدتی درباره زندگی در شرایط بحران اجرا کرده و جوایز معتبری چون جوایز سونی، نانن و فیلیپ جونز-گریفیتس را دریافت کرده است.


۹. فرانچسکو جیویا (Francesco Gioia)
– عکاس خیابانی اهل ایتالیا، با الهام از سوررئالیسم، کولاژ، تجربیات آوانگارد و مکتب باوهاوس، آثاری خلاقانه و برانگیزاننده خلق می‌کند.
او با کسب جوایز بین‌المللی و نمایش آثارش در اروپا، آمریکا، آفریقا و انتشار در رسانه‌هایی چون گاردین و واشینگتن‌پست، جایگاهی جهانی یافته است.


۱۰. فارست واکر (Forrest Walker)
– عکاس اهل پورتلند آمریکا، با سبک رنگی و بی‌پیرایه‌اش در عکاسی، شهرتی جهانی یافته و آثارش در نمایشگاه‌هایی در قاره‌های مختلف به نمایش درآمده‌اند.
او در پروژه بلندمدت «100 شهر بزرگ» طی پنج سال، روزانه ۲۰ کیلومتر در شهرهای مختلف پیاده‌روی کرد تا زندگی شهری را از نزدیک مستند کند.

موسسه تحقیقات و مطالعات عکاسی آبگینه 

راز مصائب مسیح / با عکس هایی از پاوئو آدامک/ ندا احمدی


راز مصائب مسیح / با عکس هایی از پاوئو آدامک/ ندا احمدی 
زمینه اصلی علاقه‌مندیِ عکاسی   پاوئو آدامک  ( عکاس لهستانی ) ، ثبت مستندگونه زندگی انسان‌ها در محیط اطرافشان است؛ با تمرکز بر احساسات انسانی و ابعاد گوناگون زندگی آنان است و مجموعه ی حاضر عکس هایی است که از  مراسم  مذهبی «راز مصائب مسیح»  در لهستان  تهیه نموده است . 
هر سال در روز جمعه نیک، مراسم مذهبی «راز مصائب مسیح» در شهر کالوواریا زبرژیدوفسکا برگزار می‌شود و بیش از ۱۰۰ هزار نفر را گرد هم می‌آورد. این مراسم یکی از مهم‌ترین رویدادهای مذهبی در لهستان است و ریشه‌اش به قرن هفدهم بازمی‌گردد. این سنت به‌شدت با تأسیس زیارتگاه «مصائب و مریم مقدس» توسط «میکوای زبرژیدوفسکی» گره خورده است؛ زیارتگاهی که از ابتدا برای کمک به مؤمنان جهت تجربه روحانی و عمیق مصائب مسیح ایجاد شد.

این آیین شامل بازسازی صحنه‌هایی از واپسین لحظات زندگی حضرت عیسی است؛ از شام آخر، دعا در باغ زیتون، تا مسیر صلیب و نهایتاً به‌صلیب کشیده شدن در «جلجتای» نمادین. در این نمایش، راهبان مذهبی و همچنین مردم عادی در نقش شخصیت‌های کتاب مقدس ظاهر می‌شوند و با تعهد و اجرای باورپذیر خود توجه و احساسات بینندگان را به خود جلب می‌کنند. این مراسم در فهرست میراث فرهنگی ناملموس یونسکو نیز ثبت شده است.
ندا احمدی / موسسه تحقیقات و مطالعات عکاسی آبگینه 










آفرینش معنا / تحلیلی بر عکس های مهرداد اسکویی / حامد سلیمان زاده


  آفرینش معنا  / تحلیلی بر عکس های مهرداد اسکویی / حامد سلیمان زاده
در میانه‌ی جمعی از کودکان که دست‌های رنگ‌شده‌ی خود را به سمت دوربین بالا گرفته‌اند، دختری با چشمانی نافذ و آرام ایستاده است. روسری سفید بخشی از چهره‌اش را پوشانده، اما نگاهش، بی‌هیچ تردیدی، مستقیماً به چشم بیننده نفوذ می‌کند. این تصویر، در سکوتی پُر از فریاد، حامل معناهایی است که باید با ابزار فلسفه و نشانه‌شناسی به رمزگشایی آن‌ها نزدیک شد.
از نگاه رولان بارت، این تصویر واجد دو سطح معناست: نخست، سطحی اجتماعی-فرهنگی که بارت آن را Studium می‌نامد؛ شامل نشانه‌های فرهنگی مثل پوشش دختران، رنگ دست‌ها، حالت ایستادن و زمینه‌ی اجتماعی آن. اما آنچه عکس را فراتر از یک سند فرهنگی می‌برد، Punctum است؛ آن عنصر شخصی و احساسی که بیننده را «می‌خراشد». در اینجا، نگاه دختر مرکزی همان Punctum تصویر است؛ نگاهی که از دل تصویر به بیرون پرتاب می‌شود و مرز میان بی‌گناهی و آگاهی را بازمی‌نمایاند. این نگاه، نوعی اعتراض خاموش است؛ مقاومتی بی‌صدا، اما پرشور.
از سویی دیگر و از منظر مارتین هایدگر، هنر زمانی معنا می‌یابد که حقیقت وجود را آشکار کند. به تعبیر او، اثر هنری حقیقت را به «گشودگی» می‌آورد. این عکس، نه صرفاً بازنمایی یک لحظه، بلکه گشایش یک وضعیت وجودی است. آن‌چه در تصویر می‌بینیم، کودکانی نیستند که فقط بازی کرده یا رنگ به دست زده‌اند؛ بلکه وجودهایی‌اند که در دل تاریخ، فرهنگ، و شاید حتی ستم، ایستاده‌اند.
دستان بالا، ممکن است یادآور خشونت، اعتراض، یا آیینی جمعی باشند، اما در سطحی عمیق‌تر، نماد «در-جهان-بودن» در شرایط خاص وجودی‌اند. نگاه این کودک، گواه حضور آگاهی در دل کودکی‌ست.
رنگ قرمز در کف دستان، به‌سان خون، یا شاید نشان مبارزه، حامل بار چندلایه‌ی معنایی است. در خوانشی پسااستعماری، این رنگ می‌تواند نشانه‌ای از مقاومت در برابر روایت‌های مسلط باشد؛ نوعی زبان خاموش برای آن‌هایی که در ساختارهای سلطه، صدا ندارند. دست‌هایی که به جای تهدید یا خشونت، حامل نشانه‌اند؛ بیانی دیگرگونه برای گفتنِ چیزی که با واژه ممکن نیست.
در نگاه اگزیستانسیالیستی، همچون فلسفه‌ی سارتر، انسان حتی در وضعیت‌های محدود نیز آزاد است تا «واکنش» نشان دهد؛ تا «انتخاب» کند. در این تصویر، کودکان با بلند کردن دست‌های رنگی خود، عملی آزاد انجام می‌دهند: آن‌ها زبان دیگری را برای گفتن تجربه‌ی خود برگزیده‌اند. این عمل، هرچند ساده و بی‌صدا، حامل معناست و نشان می‌دهد که حتی در محدودترین شرایط، انسان می‌تواند معنا بیافریند.
در مجموع، این تصویر نه فقط سندی بصری، بلکه رخدادی فلسفی است؛ گفت‌وگویی میان معصومیت و آگاهی، میان نگاه و معنا، میان بدن و زبان. آن‌چه بارت در «اتاق روشن» می‌گوید، اینجا به‌تمامی رخ می‌دهد: تصویر، «زخمی آرام» در دل بیننده ایجاد می‌کند. و آن‌چه هایدگر از حقیقت هنر می‌خواهد، در اینجا تجلی می‌یابد: آشکارگی یک بودن انسانی، در دل تصویر.
حامد سلیمان زاده / موسسه تحقیقات و مطالعات عکاسی آبگینه 



مهرداد اسکویی
     فیلم‌ساز مستند، عکاس، مدرس فیلم‌سازی و عکاسی ، و پژوهشگرتاریخ عکاسی است. او متولد سال ۱۳۴۸ تهران و فارغ التحصیل رشته‌ی کارگردانی سینما است. در سال ۱۳۹۹ گواهی‌نامه درجه‌یک هنری در رشته کارگردانی فیلم مستند با تصویب و تأیید شورای ارزشیابی هنرمندان کشور به وی تعلق گرفت.
اسکویی به عنوان یکی از برجسته ترین مستندسازان و عکاسان مستقل ایران شناخته می‌شود.  فیلم‌های مستند و عکس های تاثیرگذار او در بیش از ۵۸۰ جشنواره فیلم و عکس در سراسر جهان به نمایش درآمده است و باعث تحسین و شهرت او شده است.  با آمار چشمگیر بیش از ۱۷۰ جایزه معتبر ملی و بین المللی به نام او، نگاه عمیق و متفاوت اسکویی در سینما ی مستند و عکاسی به طور گسترده مورد تجلیل جهانیان قرار گرفته است.
اسکویی در سال ۲۰۱۰ به عنوان چهره‌ی فرهنگی سال جهان از سوی جایزه جهانی ( پرنس کلاوس) هلند انتخاب شد. و نیز در سال ۲۰۱۶ مفتخر به دریافت جایزه معتبر True Vision در جشنواره فیلم True/False به عنوان بهترین فیلمساز مستند سال جهان شد که گواهی بر داستان سرایی نوآورانه و خلاق او به صنعت فیلم‌سازی مستند بود.  علاوه بر این، او در همان سال جایزه معتبر گریرسون و جایزه‌ی جشنواره فیلم لندن را برای کارگردانی فیلم «رویاهای دم صبح» دریافت کرد و شهرت او را به عنوان یک فیلم‌ساز چیره دست بیشتر کرد.
آخرین مستند اسکویی، «سایه‌های بی خورشید» به عنوان فیلم افتتاحیه جشنواره معتبر IDFA 2019 در آمستردام هلند به نمایش درآمد و نقطه عطفی دیگر را در کارنامه درخشان او رقم زد. مهارت کارگردانی استثنایی او با دریافت جایزه بهترین کارگردانی در این جشنواره، برای این اثر کوبنده و تامل برانگیز شناخته شد.
 مهرداد اسکویی از طریق داستان‌سرایی جذاب و کاوش عمیق تجربیات انسانی، همچنان مخاطبان فیلم ها و تماشاگران عکس هایش را در سراسر جهان مجذوب خود می‌کند و تأثیری ماندگار بر جای می‌گذارد. 
 تا کنون مرور آثار مهرداد اسکویی در چندین مرکز معتبر فرهنگی و هنری جهان برگزار شده است.



تحلیلی بر عکس های مهرداد اسکویی / مرتضی لطفی


 تحلیلی بر عکس های مهرداد اسکویی / مرتضی لطفی 
رولان بارت عکس را "چند معنایی "می داند که معنای مستقلی ندارد و در موقعیتها و کاربردهای متفاوت چندین معنای ممکن می تواند داشته باشد. 
در جهان پسا مدرن با گذر از استاندارد ها ، مفهومی که می ماند بیان شخصی است . 
بسیار شنیده ایم که برخی از عکسها آینه اند یعنی عکاس را می نمایانند و بعضی همچون پنجره ، دریچه ای رو به جهان  پیش رو 
می گشایند . اما به گمان من عکسها مثل پنجره های امروزی ( با شیشه های رفلکس ) می توانند تصویری تلفیقی از انعکاس همچون آینه و واقعیت پیش رو همچون شیشه ، نشان دهند.
با این ذهنیت به عکسهای مهرداد اسکویی نگاه می کنم  و نه نقد که خوانش شخصی خودم را بیان می کنم . باور دارم عکسها با عبور از فیلتر ذهنی من به تأویلی شخصی که البته ملهم از انبوه گزینش های از پیش ساخته ( کلیشه های شناخت عکس) و در نظر داشتن دیگرآثار عکاس و کارنامه موفقش در فیلمسازی مستند و عکاسی است.
حضور انسان به عنوان موضوع اصلی در اغلب آثار اسکویی ( این دو عکس و مجموعه پرتره ها) بنظرم چالشی دشوار را برای عکاس هنگام عکاسی ایجاد می کند .آیا موضوع عکس (سوژه ) از خواست و نیت عکاس آگاه است . آیا می تواند همچون هنرپیشه ای نقش مورد نظر عکاس را ایفا کند . ویا بگونه ای مستند روال عادی گذران خود را بی خبر از هدف عکاس طی می کند . چالشی میان نگاه مستند و اصطلاحأ حدیث نفس و یا آمیخته ای ازاین دو. چیزی شبیه برخورد کیارستمی و بازیگران فیلم هایش . 
هنرمندان و از جمله عکاسان هنرمند همواره در جستجوی چیزی بنام "انسان من " در قالب سوژه هایشان هستند و سعی می کنند با استفاده از تمامی عناصر و عواملی که در اختیار دارند،  مانند یک کارگردان از آدمهای مقابل لنز دوربین ،انسان خودشان را بنمایانند .  چالشی میان عینیت موضوع و ذهنیت عکاس . گمان می کنم مهرداد اسکویی همواره با این  چالش روبرو بوده است . میان فیلم داستانی و فیلم مستند . میان عکس مستند و عکس اصطلاحأ هنری یا همان حدیث نفس. 
 واژه مستند را  به عنوان مرسوم و مصطلح آن بکار می برم ( نوعی واقع نمایی) اگر چه برایم مفهومی گنگ و مبهم دارد . ترجیح می دهم آن را به میزان صداقت و شکل ارایه آن معنی کنم . 
بعد دیگر این چالش حضور واسطه ای بیگانه با سوژه و حتی گاهأ بیگانه با عکاس است . 
دوربین ابزاری چون عصای جادوگران که سوژه را بدل به " انسان من " عکاس می کند . در حالیکه سوژه عکسها مانند همه آدمها ، در حضور دوربین به انسانی دیگر بدل می شوند که دوست دارند باشند.
نکته قابل تأمل دیگر " آن " یا لحظه ثبت عکس است که برای عکاس و سوژه کوتاه ، اما برای من مخاطب به اندازه دلخواهم طولانی است . تا در آن تأمل کنم ، آن را از فیلتر ذهنیتم عبور دهم  تا "انسان خودم " را ببینم و بسازم.
دو عکس مهرداد اسکویی هوشمندانه انتخاب شده . چرا که موقعیت و کنار هم آمدن عکسها بر معنای آنها برای مخاطب مؤثر است .
 یک عکس در ظاهر با واقع نمایی بیشتر که حضور نمادها و کد های فرهنگی همچون قرمزی کف دست ، تکرارپنجه دست ، لباس و پوشاندن دهان امکان خوانش لایه های مفهومی دیگر را ممکن می کند . عمق بخشیدن و برجسته کردن موضوع اصلی بکمک نور و مهمتر از همه نگاه نافذ و صریح سوژه به دوربین که با عبور از دشواری که پیشتر گفته شد ، موفق است.
عکس دیگر ذهنیت گراست و با فاصله گرفتن از آنچه در مقابل دوربین حضور یافته است گواه توانایی عکاس - بر خلاف شهرتش ( مستند ساز) – در استفاده از دوربین برای نمایش "انسان من " است . نشانه های راز آلود و مبهم ،مانند پوشیده شدن صورت با موها ، حذف نسبی پرسپکتیو با کاهش عمق میدان ، دو قطعه سنگ در پس زمینه و نهایتا دسته گل ، فضای عکس را برای تعامل بیشتر مخاطب با موضوع فراهم می کند . 
برآیند کنار هم دیده شدن این دو عکس ، مفهوم سومی است که به عنصر اصلی و مشترک یعنی "دختر" و موقعیت او در جامعه ونقشی که در ذهن عکاس دارد مربوط می شود ،که به گمان من واگوی عکاس به عنوان پدر است . 
   مرتضی لطفی/ موسسه تحقیقات و مطالعات عکاسی آبگینه 



مهرداد اسکویی
     فیلم‌ساز مستند، عکاس، مدرس فیلم‌سازی و عکاسی ، و پژوهشگرتاریخ عکاسی است. او متولد سال ۱۳۴۸ تهران و فارغ التحصیل رشته‌ی کارگردانی سینما است. در سال ۱۳۹۹ گواهی‌نامه درجه‌یک هنری در رشته کارگردانی فیلم مستند با تصویب و تأیید شورای ارزشیابی هنرمندان کشور به وی تعلق گرفت.
اسکویی به عنوان یکی از برجسته ترین مستندسازان و عکاسان مستقل ایران شناخته می‌شود.  فیلم‌های مستند و عکس های تاثیرگذار او در بیش از ۵۸۰ جشنواره فیلم و عکس در سراسر جهان به نمایش درآمده است و باعث تحسین و شهرت او شده است.  با آمار چشمگیر بیش از ۱۷۰ جایزه معتبر ملی و بین المللی به نام او، نگاه عمیق و متفاوت اسکویی در سینما ی مستند و عکاسی به طور گسترده مورد تجلیل جهانیان قرار گرفته است.
اسکویی در سال ۲۰۱۰ به عنوان چهره‌ی فرهنگی سال جهان از سوی جایزه جهانی ( پرنس کلاوس) هلند انتخاب شد. و نیز در سال ۲۰۱۶ مفتخر به دریافت جایزه معتبر True Vision در جشنواره فیلم True/False به عنوان بهترین فیلمساز مستند سال جهان شد که گواهی بر داستان سرایی نوآورانه و خلاق او به صنعت فیلم‌سازی مستند بود.  علاوه بر این، او در همان سال جایزه معتبر گریرسون و جایزه‌ی جشنواره فیلم لندن را برای کارگردانی فیلم «رویاهای دم صبح» دریافت کرد و شهرت او را به عنوان یک فیلم‌ساز چیره دست بیشتر کرد.
آخرین مستند اسکویی، «سایه‌های بی خورشید» به عنوان فیلم افتتاحیه جشنواره معتبر IDFA 2019 در آمستردام هلند به نمایش درآمد و نقطه عطفی دیگر را در کارنامه درخشان او رقم زد. مهارت کارگردانی استثنایی او با دریافت جایزه بهترین کارگردانی در این جشنواره، برای این اثر کوبنده و تامل برانگیز شناخته شد.
 مهرداد اسکویی از طریق داستان‌سرایی جذاب و کاوش عمیق تجربیات انسانی، همچنان مخاطبان فیلم ها و تماشاگران عکس هایش را در سراسر جهان مجذوب خود می‌کند و تأثیری ماندگار بر جای می‌گذارد. 
 تا کنون مرور آثار مهرداد اسکویی در چندین مرکز معتبر فرهنگی و هنری جهان برگزار شده است.