ABGINEH  PHOTOGRAPHIC STUDIES  INSTITUTE

ABGINEH PHOTOGRAPHIC STUDIES INSTITUTE

موسسه تحقیقات و مطالعات عکاسی آبگینه
ABGINEH  PHOTOGRAPHIC STUDIES  INSTITUTE

ABGINEH PHOTOGRAPHIC STUDIES INSTITUTE

موسسه تحقیقات و مطالعات عکاسی آبگینه

نقد عکس: زمرد و دستانِ سرخ/ از آثار مهرداد اسکویی / مهدی امیری



نقد عکس: زمرد و دستانِ سرخ/ از آثار مهرداد اسکویی / مهدی امیری 
این عکس، بیش از آنکه یک تصویر باشد، یک «لحظه‌ی معلق» است؛ بزنگاهی فشرده میان سکوت و فریاد، معصومیت و آگاهی، و بازی و تراژدی. 
مهرداد اسکویی عکاسی اخلاق مدار که قبل از اینکه مستندی را ثبت کند آنرا زندگی می کند و این عکس هوشمندانه از آن دسته از آثارش است که از تکنیک‌های بصری برای ساختن این روایت بی‌کلام بهره برده است.
اولین چیزی که چشم را می‌رباید، نورپردازی کیاروسکورو با تضاد شدید میان نور و تاریکی است. نور، تنها بر عناصر کلیدی داستان می‌تابد: چهره‌ی دخترک اصلی، دستان سرخ‌رنگ او و چند دست دیگر، و بخش‌هایی از چهره‌ی کودکان اطراف. این نورپردازی که یادآور نقاشی‌های کاراواجو است، دو کارکرد اصلی دارد.
نخست در تمرکز روایی توجه بیننده را بی‌هیچ واسطه‌ای به مرکز ثقل احساسی عکس، یعنی چشم‌های دختر و دستان سرخ، معطوف می‌کند. باقی پیکرها در تاریکی فرو می‌روند تا به یک «کُلِ واحد» و یک «سرنوشت مشترک» تبدیل شوند.
   سپس ایجاد درام و تعلیق را روایت میکند، اینجا تاریکی، منبع ناشناخته‌ای از ترس و ابهام است. ما نمی‌دانیم در پس‌زمینه چه می‌گذرد. این قاب‌بندی، آن‌ها را در یک فضای بسته، شاید یک درگاه یا پناهگاه، محبوس نشان می‌دهد که از دل تاریکی به جهانِ روشنِ ما (بیننده) نگاه می‌کنند.

در نگاه ترکیب‌بندی و کادربندی دخترک با چشم‌های زمردین دقیقاً در مرکز قاب نیست، اما نگاه مستقیم و نافذش او را به نقطه‌ی کانونی مطلق تصویر تبدیل کرده است. او لنگرگاه بصری و عاطفی عکس است.
 عکس دارای عمق و لایه‌های متعددی است، در لایه‌ی اول (پیش‌زمینه) دستان سرخ‌رنگ دخترک که به سمت ما دراز شده‌اند را می‌بینیم. این لایه، اولین نقطه‌ی تماس فیزیکی و روانی با بیننده است.
در لایه‌ی دوم (میان‌زمینه) چهره‌ی او، که بخشی از آن با حجاب پوشیده شده، و دستان دیگر که مانند قابی آشفته او را در بر گرفته‌اند چشم نوازی می کند.
و لایه‌ی سوم (پس‌زمینه) چهره‌های محوتر و تاریک‌تر سایر کودکان که عمق و بُعدی از یک تجربه‌ی جمعی را به تصویر می‌کشند.
 در نگاه به توزیع رنگ میتوان گفت پالت رنگی محدود اما بسیار قدرتمند است. و اما اوج داستان با رنگ سرخ جلوه می کند، این رنگ، کوبنده‌ترین عنصر عکس است. سرخیِ کفِ دست‌ها، یک سرخیِ خام و نامنظم است. این رنگ می‌تواند نمادی چندوجهی باشد. 
خون نماد (تراژدی، خشونت)، رنگ بازی نماد (کودکی، معصومیت از دست رفته)، حنا نماد (سنت، مراسم).
ابهام در این سرخی، قدرت اصلی عکس است. این دست‌ها هم می‌توانند گواهی بر یک جنایت باشند و هم فریادی برای دیده شدن و یا فقط بازی کودکانه که گاها نادیده گرفته شده و از دل آن زخم ها سر میزند.
و اما زمرد این تصویر که چشم‌های دخترک، تنها نقطه‌ی سبز و زنده در این قاب ملتهب است. سبز، رنگ حیات، امید و مقاومت است. این «زمرد» درخشان در برابر «دستان سرخ»، تضاد میان ذاتِ سرزنده‌ی کودک و شرایط تحمیل‌شده بر او را به نمایش می‌گذارد.
و حال پارچه‌ی سفید حجاب، نماد کلاسیک معصومیت و پاکی است. اما در اینجا، این سفیدی صورت دختر را قاب گرفته و مانند یک نقاب عمل می‌کند؛ نقابی که تنها به چشم‌ها، این پنجره‌های روح، اجازه‌ی سخن گفتن می‌دهد. اما سخنی از روی صلح...
در تحلیل پایانی میتوان سخنان این عکس زیبا را نیز به گونه ای شنید، نگاهی که تو را می‌خواند. دست‌ها در حالتی دوگانه قرار دارند. از یک سو، ژستی شبیه به «ایست» یا «توقف» را تداعی می‌کنند؛ یک سپر دفاعی در برابر جهان بیرون. از سوی دیگر، با کف دست‌های باز و رنگی، یک حالت «نمایش» و «شهادت دادن» دارند. گویی می‌گویند: «ببینید بر ما چه رفته است». این دوگانگی میان دفاع و افشاگری، هسته‌ی اصلی تنش روانی عکس است.
 در داستان ما یک حرف مستقیم نیز چشم نوازی میکند، دخترک به پایین، بالا یا اطراف نگاه نمی‌کند. او مستقیم به چشمان ما زل زده است. این یک نگاه منفعل و قربانی نیست؛ نگاهی است که بیننده را به چالش می‌کشد، او را بازخواست می‌کند و از او مسئولیت می‌طلبد. ما دیگر یک تماشاگر صرف نیستیم؛ ما طرف دیگر این گفتگو‌ی خاموش هستیم. او با نگاهش می‌پرسد: «حالا که دیدی، چه خواهی کرد؟»
 با اینکه دخترک در مرکز توجه است، اما او تنها نیست. دستان سرخ دیگر و چهره‌های محو در پس‌زمینه، این تجربه‌ی فردی را به یک وضعیت جمعی و فراگیر تعمیم می‌دهند. او صدای رسای گروهی است که در تاریکی ایستاده‌اند. «زمرد» یک فرد است، اما «دستان سرخ» یک سرنوشت مشترک.
و در نهایت روایتی که در ما ادامه می‌یابد
«زمرد و دستانِ سرخ» قدرت خود را از ابهام و پرسشگری می‌گیرد. عکس هیچ پاسخ قطعی به ما نمی‌دهد. آیا این یک بازی کودکانه است که به شکلی هولناک ثبت شده؟ یا صحنه‌ای واقعی از پس یک فاجعه؟ آیا این دست‌ها آغشته به خون‌اند یا رنگ؟
همین ندانستن است که عکس را از یک تصویر خبری صرف، به یک اثر هنری عمیق تبدیل می‌کند. این عکس یک روایت کامل و بسته نیست؛ بلکه آغاز یک روایت است که در ذهن و وجدان بیننده ادامه می‌یابد. 
این همان لحظه‌ای است که سکوت، از هزاران کلمه قدرتمندتر می‌شود و نگاه، روایتی را کامل می‌کند که برای همیشه در حافظه‌ی ما حک می‌شود. این تصویر، یک زخم باز است که از قاب عکس بیرون زده و ما را به تماشا و تأمل وا می‌دارد.
سید مهدی امیری/ موسسه تحقیقات و مطالعات عکاسی آبگینه 


مهرداد اسکویی
     فیلم‌ساز مستند، عکاس، مدرس فیلم‌سازی و عکاسی ، و پژوهشگرتاریخ عکاسی است. او متولد سال ۱۳۴۸ تهران و فارغ التحصیل رشته‌ی کارگردانی سینما است. در سال ۱۳۹۹ گواهی‌نامه درجه‌یک هنری در رشته کارگردانی فیلم مستند با تصویب و تأیید شورای ارزشیابی هنرمندان کشور به وی تعلق گرفت.
اسکویی به عنوان یکی از برجسته ترین مستندسازان و عکاسان مستقل ایران شناخته می‌شود.  فیلم‌های مستند و عکس های تاثیرگذار او در بیش از ۵۸۰ جشنواره فیلم و عکس در سراسر جهان به نمایش درآمده است و باعث تحسین و شهرت او شده است.  با آمار چشمگیر بیش از ۱۷۰ جایزه معتبر ملی و بین المللی به نام او، نگاه عمیق و متفاوت اسکویی در سینما ی مستند و عکاسی به طور گسترده مورد تجلیل جهانیان قرار گرفته است.
اسکویی در سال ۲۰۱۰ به عنوان چهره‌ی فرهنگی سال جهان از سوی جایزه جهانی ( پرنس کلاوس) هلند انتخاب شد. و نیز در سال ۲۰۱۶ مفتخر به دریافت جایزه معتبر True Vision در جشنواره فیلم True/False به عنوان بهترین فیلمساز مستند سال جهان شد که گواهی بر داستان سرایی نوآورانه و خلاق او به صنعت فیلم‌سازی مستند بود.  علاوه بر این، او در همان سال جایزه معتبر گریرسون و جایزه‌ی جشنواره فیلم لندن را برای کارگردانی فیلم «رویاهای دم صبح» دریافت کرد و شهرت او را به عنوان یک فیلم‌ساز چیره دست بیشتر کرد.
آخرین مستند اسکویی، «سایه‌های بی خورشید» به عنوان فیلم افتتاحیه جشنواره معتبر IDFA 2019 در آمستردام هلند به نمایش درآمد و نقطه عطفی دیگر را در کارنامه درخشان او رقم زد. مهارت کارگردانی استثنایی او با دریافت جایزه بهترین کارگردانی در این جشنواره، برای این اثر کوبنده و تامل برانگیز شناخته شد.
 مهرداد اسکویی از طریق داستان‌سرایی جذاب و کاوش عمیق تجربیات انسانی، همچنان مخاطبان فیلم ها و تماشاگران عکس هایش را در سراسر جهان مجذوب خود می‌کند و تأثیری ماندگار بر جای می‌گذارد. 
 تا کنون مرور آثار مهرداد اسکویی در چندین مرکز معتبر فرهنگی و هنری جهان برگزار شده است.

هیچ کس برایش لالایی نمی خواند / نقدی بر عکس نسرین شاه محمدی / رضا معتمدی

هیچ کس برایش لالایی نمی خواند / نقدی بر عکس نسرین شاه محمدی / رضا معتمدی

نگاهی به عکاسی سیاه‌ و سفید در نشریه All About Photo = "AAP"/ بابک جبارزاده


 نگاهی به عکاسی سیاه‌ و سفید در نشریه All About Photo = "AAP"
نشریه‌ی بین‌المللی All About Photo (AAP) از سال ۲۰۱۳  در کانادا با تمرکز بر ژانرهای متنوع عکاسی فعالیت دارد. هر شماره‌ی این مجله به یک موضوع خاص اختصاص دارد و محتوایی چون گفت‌ و گو با عکاسان، تحلیل آثار و معرفی پروژه‌های عکاسی را شامل می‌شود.
 این نشریه هر ساله یک دوره مسابقه عکس جهانی به نام "All About Photo Awards" برگزار می کند (مثلاً دهمین دوره آن با عنوان The Mind’s Eye در سال ۲۰۲۵ برگزار شد). علاوه بر رقابت اصلی، "AAP" مسابقات دوره‌ای یا فصلی نیز برگزار می‌کند:مسابقاتی مانند: Portrait ،B&W Women ،Shapes و …
یکی از ویژه نامه های منتشر شده در این نشریه، به مسابقه فصلی عکس سیاه‌ و سفید اختصاص دارد، که در سال ۲۰۲۲ آثار منتخب از ۲۵ عکاس از ۱۱ کشور مختلف را منتشر کرده است؛ آثاری که از ژانرهای متنوعی چون مستند، پرتره، طبیعت، سفر و مفهومی گردآوری شده‌اند.
آنچه در این مجموعه برجسته است، تنوع تکنیک‌ها در بازنمایی جهان سیاه‌ و سفید است؛ از آنالوگ تا دیجیتال، از کنتراست‌های تند تا لایه‌های نرم خاکستری.
عکاسی سیاه‌ و سفید، با وجود پیشرفت فناوری، همچنان جایگاه ویژه‌ای در ذهن و دل بسیاری از علاقه‌مندان دارد؛ رسانه‌ای که می‌تواند احساسات، فضا و روایت را به‌گونه‌ای متفاوت و عمیق بیان کند.
در ادامه 25 اثر برتر عکاسی سیاه و سفید  منتخب این نشریه را با مختصر توضیحی درباره هر عکس می بینید.

  1) Marjolein Martinot (هلند)
عکس «دختر روی سرسره» از مجموعه Riverland است.
این پروژه حال‌وهوای رودخانه‌های فرانسه را با پرتره‌ها و مناظر آرام توصیف می‌کند.



 2) Rico X. (امارات)
عکس «پسران لجوج» ماهیگیران جوانی را در ساحل غنا نشان می‌دهد.
این گروه نوجوانان به‌رغم نگاه بیرونی، در کنار هم شاد و رها زندگی می‌کنند.

 3) Radoslaw Lowicki (لهستان)
عکس بدون عنوان از مجموعه Animals، تصویری ساده از گربه‌ای در پنجره خانه است.
این عکس آرامش کوچه‌های قدیمی زادگاه عکاس را ثبت کرده است.

 4) Orna Naor (اسرائیل)
مجموعه «من فقط یک بچه‌ام» کودکان فلسطینی در مناطق اشغالی را نشان می‌دهد.
هدف او بازگرداندن حس همدلی به بیننده و عبور از ترس از دشمن است.

 5) Jo Fields (آمریکا)
مجموعه «شمال حقیقی» عکس‌هایی هماهنگ با هویت شخصی اوست.
این تصاویر توجه، شگفتی و روایت لحظه‌ها را یادآوری می‌کنند.

 6) Oliver Raschka (آلمان)
پروژه «دنیا کافی نیست» لحظه‌های واقعی کودکی دو پسرش را ثبت کرده.
عکس‌ها شادی، غم، رقابت و معصومیت را در ژانر سیاه و سفید نشان می‌دهد.

 7) Damian Lemański (لهستان)
پروژه «روما» درباره زندگی کولی‌ها در محله‌ای فقیر در اسلواکی است.
عکس‌هایش تبعیض تاریخی علیه این اقلیت اروپا را مستند می‌کند.


 8) Janice Milhem (آمریکا)
مجموعه «نسل خردمند» به سالمندان الهام‌بخش دیترویت می‌پردازد.
عکس زنی مبارز را در حال راهنمایی در Belle Isle نشان می‌دهد.

 9) Rajan Dosaj (آمریکا)
عکس «به من همفری می‌گویند» مردی را مقابل سالن کنسرت دیزنی نشان می‌دهد.
ظاهر او یادآور قهرمان فیلم‌ «شاهین مالت» یعنی همفری بوگارت است.

 10) Svet Jacqueline Goldmeier (آمریکا)
عکس «در قطار» خانواده‌ای اوکراینی را در مسیر فرار از جنگ ثبت کرده.
این تصویر بخشی از پروژه «کودکان جنگ» اوست.

 11) Eric Davidove (آمریکا)

مجموعه «رویای کالیفرنیا» زندگی عجیب و رنگارنگ سانفرانسیسکو و لس‌آنجلس را نشان می‌دهد.
او صحنه‌های طبیعی و بدون صحنه‌سازی را در نور طبیعی ثبت می‌کند.


 12) Saul Bromberger & Sandra Hoover (آمریکا)
عکس «جنیفر و مادرش» از راهپیمایی آزادی همجنس‌گرایان سانفرانسیسکو در دهه ۸۰ است.

 13) Cuneyt Gumushaneli (ترکیه)
عکس «قرار کور» مجسمه‌ای در ساحل ازمیر را با رهگذری در تعامل نشان می‌دهد.
او این تصویر را به قرار اول عاشقانه تشبیه کرده است.

 14) Swen Bernitz (آلمان)
پروژه «خانه عکاس» معماری مدرن مدرسه باوهاوس را بررسی می‌کند.
او با تکنیک‌های تجربی در یک مجموعه، نور و سایه را دوباره تعریف کرده است.

 15) Prescott Lassman (آمریکا)
مجموعه «انعکاس‌ها در پنجره شکسته» ترسی پنهان را در نگاه سوژه‌ها نشان می‌دهد.
عکاس در این مجموعه، از تهدیدهای اجتماعی علیه اقلیت‌ها انتقاد می‌کند.

 16) Kohei Ueno (ژاپن)
عکس «معلّق» یک غواص آزاد را در جریان آبهای دریا نشان می‌دهد.
او به نوعی مفهوم رهایی و یکی شدن با طبیعت را تصویر کرده است.

 17) Ashley Suszczynski (آمریکا)
عکاس در پروژه ای به نام «سنت کهن در روزگار مدرن» آیین‌های باستانی شب جزیره ایبری را بررسی می‌کند.
این عکس جشن مردان روستای بیلسا را نشان می‌دهد.

 18) Lesia Maruschak (کانادا)
عکس «ناقوس‌های دشت به صدا درآید» درباره ریشه‌های مهاجرتی عکاس و خانواده‌اش از اوکراین به کانادا در سال ۱۸۹۷ است.
او پیوند سرزمین، هویت و مهاجرت را در مجموعه ای تصویر می‌کند.


 19) David Gray (کانادا)

 20) Francesco Luongo (ایتالیا)
عکس «سایه دوچرخه» که با پهپاد از سایه دوچرخه‌سوار و خطوط شهری گرفته شده.
این عکس هندسه شهری و حرکت را با هم ترکیب می‌کند.

 21) Victor Kataev (آلمان)
پروژه «داپیو» داستان دوست خیالی دختر سه‌ ساله‌ عکاس است که یکساله هم بازی او شده است، را بازگو می‌کند.
او خیال‌پردازی پدرانه را در این عکس‌ها کاوش کرده است و تلاش کرده به تخیلات دخترش نمود واقعی دهد.


 22) Lynn Savarese (آمریکا)
پروژه «زایش کاغذی» قدرت خلاقه کاغذ را به‌عنوان بستر آفرینش نشان می‌دهد.
این مجموعه در دوران قرنطینه کرونا شکل گرفت.

 23) Radana Kuchařová (جمهوری چک)
عکس «قایق زغال با کارگران» کارگران بنگلادشی را در حال حمل زغال نشان می‌دهد.
با وجود زحمت زیاد، لبخند و روحیه آن‌ها تحسین‌برانگیز است.

 24) Anna Grevenitis (فرانسه/آمریکا)
پروژه «نگاه» پرتره‌های ساختگی از خود عکاس و دخترش با سندرم داون است.
او با این عکس‌ها کلیشه‌های جامعه را در مورد سندرم داون به چالش می‌کشد.

 25) Steve Toole (آمریکا)
در پروژه «جاده‌های فرعی» عکاس سفر در جاده‌های آرام و دورافتاده آمریکا را ثبت کرده و به نمایش گذاشته است.
او نوعی حس بی‌زمانی را در نگاه خود به سفرهای جاده‌ای نشان می‌دهد.
====================================================
بابک جبار زاده / موسسه تحقیقات و مطالعات عکاسی ابگینه 

نقد مجموعه عکس ایراندخت ِ مجید بندارمقدم /در ستایش مثلثِ زیبایی، فن و کنشگری فرهنگی / دکتر هادی آذری


 نقد مجموعه عکس ایراندخت ِ مجید بندارمقدم /در ستایش مثلثِ زیبایی، فن و کنشگری فرهنگی / دکتر هادی آذری
مواجهه‌ی جدی و صادقانه با عکاسی همیشه شما را مجذوب می‌کند و گاهی این جذبه درست در جایی رخ می‌دهد که به هیچ عنوان انتظارش را ندارید. نگارخانه‌ی «گلستانه» در مرکز شهر مشهد، نگارخانه‌ی کوچکی است که مجید بندار مقدم، مجموعه عکس‌های خود تحت عنوان «ایراندخت» را در آنجا به نمایش گذاشته است [۱]. عکس‌ها، ایده‌‌‌ی ساده و جذابی دارند. بندار مقدم از دختران نوجوانی که صورت خود را به تیغ جراحیِ زیبایی نسپارده‌اند، خواسته تا با حداقل آرایش ممکن در برابر دوربین‌اش قرار گیرند.
اما فارغ از این ایده‌ی جذاب، آن‌چه ما بر دیوار می‌بینیم، تلفیقی است از پختگی فنی، تجربه‌ی سال‌ها ممارست در عکاسی پرتره و البته درک جامعه‌شناختی و فرهنگی از وضعیت پیچیده‌ی زنان در جامعه‌ی امروز ایران؛ همه‌‌ی این‌ها باعث شده تا این عکس‌ها، نه‌تنها از پرتره‌هایی آتلیه‌ای فراتر روند بلکه به مواجهه‌ای جدی با خود رسانه‌ی عکاسی به مثابه رسانه‌ای آگاهی‌بخش بدل شوند. مواجهه با این عکس‎ها تجربه‌ای را در من زنده کرد که سال‌ها از دست رفته بود؛ میل به ماندن در گالری، دقیق‌شدن در عکس‌ها و خواندن داستان‌های‌شان. با این مقدمه، در سطور بعدی می‌کوشم تا اهمیت این نمایشگاه را از جنبه‌های مختلف بررسی کنم.
در سطح نخست، عکس‌های بندار مقدم، در نوع خود، پرتره‌هایی عالی و بی‌نقص‌اند؛ نور لطیف و نرمی‌ که بر چهره‌ها افتاده، هارمونی جذابی با معصومیت چهره‌های دختران نوجوان برقرار کرده است. بازی‌های فرمی که از حرکت شال، موج گیسوان، خط نگاه، عمق‌میدان و نور ایجاد می‌شود، تصویری قدرتمند را خلق می‌کند که چشم مخاطب را در قاب می‌چرخاند. بنابراین عکس‌ها بیش از آن که وام‌دارِ ایده‌ی عکاس باشند، مرهونِ قدرت فنی و درک زیبایی‌شناسانه‌ی او در کنترل نور، اجزاء صوری ترکیب‌بندی و تعامل با سوژه‌اند.
این عنصر آخر یعنی تعامل با سوژه، عاملی است که عکس‌ها را از سطح پرتره‌هایی صرفاً زیبا فراتر می‌برد. در واقع، تعامل و بده بستان میان عکاس و سوژه به خلق پرتره‌هایی انجامیده که انگار از پس آن‌ها برای یک لحظه روح آدم‌ها نمایان شده است. خودِ خودِ سوژه، بدون هیچ آلایش و آرایشی. به دیگر سخن، قدرت عکس‌ها در تجسد بخشیدن به احساسات عمیق انسانی و داستان‌های آن‌هاست.
اجتناب از اعمال یک ساختار واحد (پُز، زاویه‌دید یا طرز نگاه) باعث می‌شود که مخاطب با گسترده‌ای از احساسات انسانی رو به رو شود. از وقار و غرور گرفته تا اندوه، امید، سرخوشی، تقدس و صلابت. به عنوان مثال، به عکس پوستر نمایشگاه دقت کنید؛ در این عکس به واسطه‌ی بازی نور و حس نگاه، گویی به تصویرِ قدیسی از دوران صدر مسیحیت می‌نگیریم (تصویر بالا). این دختران به‌گونه‌ای تصویر شده‌اند که در پس صورت‌های نوجوان‌شان، گویی زنانی بزرگ نهفته‌اند. دخترانی که به‌رغم محدودیت‌ها و موانع، از عزمی شکست‌ناپذیر برای جستجوی آروز‌های‌شان برخوردارند.

در سطح دوم، به سراغ ایده‌ی عکاس می‌رویم و به اهمیتِ زیباییِ طبیعی و بی‌آلایشِ سوژه‌های این مجموعه می‌پردازیم. جالب این که احتراز عکاس از ویرایش عکس‌ها نیز خود ایده‌ی بی‌آرایش بودن سوژه‌ها را مؤکد می‌کند. از دیگر سو، اجتناب از پُزهای تحریک‌کننده‌ی رایج و اطوارهای مرسوم آتلیه‌ای، عکس‌های او را به پرتره‌هایی جدی بدل کرده که نگاه مخاطب را نه به‌واسطه‌ی جنسی/اروتیک شدنِ بدنِ زنانه، بلکه به‌واسطه‌ی عمق احساسِ بازنمایی‌شده، درگیر خود می‌کند. در واقع عکاس با طرد زیبایی در مقام امری کالایی‌شده، بر نکته‌ی ظریفی انگشت می‌گذارد؛ این که امروز این نه حجاب متعارف (روسری) بلکه تکثر لایه‌های آرایش است که به حجابی برای زن بدل گشته و اجازه نمی‌دهد زن ایرانی از پس آن، خود واقعی‌اش را آشکار و متبلور کند.
از دیگر سو، بندار مقدم لحظه‌ی مهمی را برای عکاسی از این دختران نوجوان برگزیده است؛ لحظه‌ای که این دختران آرام آرام یک دگردیسی اجتماعی-فرهنگی را پشت سر گذاشته و جنس‌شان بیش از پیش به جنسیت‌شان بدل می‌شود [۲]. با این حال، عکاس با یک هوشیاری انتقادی، از آن‌ها می‌خواهد تا بدون آرایش در برابر دوربین‌اش ظاهر شوند. با این کار، عکاس و سوژه‌ها عملاً در برابر جریانی از مدیریت بدنِ زنانه می‌ایستند؛ جریانی مبتنی بر نگاه و خواست مردسالارانه که می‌کوشد که از زن، موجودیتی باب طبع نگاه مردانه پدید آورد؛ جریانی که در آن تمامیت زن با همه‌ی قابلیت‌ها و توانمندی‌هایش به زیباییِ صرف تقلیل داده می‌شود؛ جریانی که می‌کوشد با گرفتن عنصر اندیشندگی، تفکر و تعمق، تمام توجه زن را صرفاً بر کالایی بهتر شدن، معطوف کند.

نقدی بر مجموعه عکسِ « ایران‌دخت‌های مجید بندار مقدم»/ رسول بابارضا



نقدی بر مجموعه عکسِ «  ایران‌دخت‌های مجید بندار مقدم»/ رسول بابارضا
این پرتره‌ها، آشکارا با نگاهی ستایش‌آمیز به «سادگی چهره‌ی طبیعی دختر ایرانی» ثبت شده‌اند. انگار قصد دارند اصالت را در برابر روند مصنوعی‌سازی چهره در جامعه معاصر به رخ بکشند. با حذف آرایش، رنگ‌های زننده و ژست‌های اغراق‌شده، نوعی سکون، وقار و بُعد عرفانی در چهره‌ها پدید آمده؛ چنان که گویی پرتره‌ها از دل نقاشی‌های کلاسیک بیرون آمده‌اند.
درواقع عکاس سعی دارد نگاه مخاطب را از “زیبایی‌های ساخته‌شده” به “زیبایی‌های کشف‌نشده” منتقل کند.
حال می‌خواهم به ترکیب‌بندی این آثار بپردازم.
ترکیب‌بندی‌ها به‌شدت کلاسیک و متعادل هستند؛ با الهام از شیوه‌ی پرتره‌سازی رنسانسی یا آثار رمبراند و ورمیر. فضای بسته، بک‌گراند تار و نرم، و جای‌گیری مرکزی یا نزدیک به مرکز چهره، همگی در خدمت تقویت حضور سوژه‌اند.
فضاهای خالی در اطراف سر و شانه‌ها به‌خوبی تنفس بصری می‌دهند و خطوط نرم چادر یا پارچه باعث هدایت چشم به سوی چهره می‌شود. اینجا تقارن به‌طور کامل رعایت نشده، اما کاملاً کنترل‌شده و حساب‌شده‌ست.
در آثار مجید، اهمیت و استفاده از نور بر کسی پوشیده نیست، در اینجا نیز، نور به عنوان یکی از عناصر اصلی در حال خودنمایی است. 
نقطه‌ی قوت و هویت این مجموعه قطعاً نورپردازی دراماتیک، نرم و نقاشی‌گونه‌ی آن است. نوری که از زوایای گوناگون، کناره‌ها یا بالا بر روی سوژه‌ها تنظیم شده، صورت‌ها را با لطافت شکل می‌دهد.
این نور نه تخت است و نه تند؛ بلکه مثل یک سایه‌روشن کلاسیک، فرم صورت را برجسته می‌کند و بافت پوست را با صداقت نشان می‌دهد بدون آنکه آن را خشن یا خسته جلوه دهد.
نویز کنترل‌شده یا گرینی که به عکس‌ها داده شده (احتمالاً در ادیت یا به واسطه‌ی ایزو بالا)، به حس مستند و قدیمی کمک کرده و فضا را از امروز جدا می‌کند؛ گویی این دخترها از دل گذشته آمده‌اند.
نکته مثبت دیگر این است که نور پس‌زمینه هرگز با نور صورت تداخل ندارد و در تمام تصاویر، جداسازی سوژه از بک‌گراند، بی‌نقص انجام شده.
در این مجموعه کادرها به اندازه‌اند، نه تنگ و نه پرحاشیه. دوربین به‌درستی فاصله‌اش را با سوژه حفظ کرده. فوکوس دقیق است و لنز، بدون اغراق، واقع‌گرا رفتار می‌کند.
احساس می‌شود این عکس‌ها با وسواس بالایی و کمترین دخالت دیجیتالی و ادیت گرفته شده‌اند. احتمال دارد برای القای حس «زمان‌گذشته» کمی افت نور یا تون زرد به تصویر داده شده که به فضا کمک کرده.
در جمع‌بندی باید بگویم:
این پرتره‌ها یک‌جور ادای احترام به چهره‌ی ایرانی در عصر هجوم کپی‌کاری چهره‌ها هستند. انتخاب دختران در رنج سنی نوجوانی که هنوز در مرز «بی‌تجربگی و بلوغ» ایستاده‌اند، هوشمندانه‌ست.
تصاویر، هم از نظر تکنیکی و هم از نظر نور، ترکیب و مفهوم، با درک عمیق بصری و فرهنگی ساخته شده‌اند. به جای خلق تصویر، حقیقتی آرام و کم‌ادعا را روایت می‌کنند؛ حقیقتی که با منش و سکوت خود هنرمند نیز هم‌نفس است و نه از جنس نمایش و اغراق.
اگر این مجموعه در کنار پرتره‌های رسمی یا جراحی‌شده قرار بگیرد، قدرت مفهومی‌اش دوچندان می‌شود.

رسول بابا رضا / موسسه تحقیقات و مطالعات عکاسی آبگینه 

در سکوت،زنی بود/ نقدی بر مجموعه‌ی عکس «ایراندخت» / نسرین شاه محمدی



در سکوت،زنی بود
نقدی بر مجموعه‌ی عکس  «ایراندخت» مجید بندار مقدم 
با نگاهی به چندلایه گی تصویر و سینمای شاعرانه
مجموعه‌ی پرتره‌های «ایراندخت»، برشی آرام، خاموش و تأمل‌برانگیز از زیست زنانه است؛ نه آن‌گونه که رسانه‌ها و تبلیغات می‌خواهند، بلکه چنان‌که هست، در لحظه‌ای بی‌نقاب، بی‌ادا، بی‌گریز. عکاس، بی‌آن‌که در دام کلیشه‌های جنسیتی یا استانداردهای بازاری زیبایی گرفتار شود، تصویرهایی ساده و ایستا خلق کرده که در سکوت خود، حرف‌های بسیاری برای گفتن دارند.
در نگاه نخست، فرم‌ها ساده‌اند: چهره‌هایی بی‌آرایش، نورهای نرم و متوازن، پس‌زمینه‌های خنثی و لباس‌هایی با پوشش سر. اما آن‌چه این مجموعه را از سطح صرفاً مستند یا پرتره‌سازی کلاسیک فراتر می‌برد، چندلایه‌گی پنهان در جزئیات است. لایه‌ی اول، سادگی و بی‌پیرایگی‌ست. زن‌ها در این مجموعه، خودِ طبیعی‌شان هستند، بدون روتوشِ اغراق‌آمیز یا لبخندهای ساختگی. اما لایه‌ی دوم، سکوتی‌ست که در چشم‌هایشان موج می‌زند؛ سکوتی که بیشتر از کلام، روایت می‌کند. نگاه‌هایشان از قاب دوربین می‌گریزد، به جایی دور، به جایی ناپیدا؛ گویی به درون خود یا به چیزی ورای ما.

اینجاست که ردپای سینما وارد می‌شود. تصویرها، به طرزی غریزی، یادآور قاب‌های ماندگار آندری تارکوفسکی‌اند؛ به‌ویژه زنان در «آینه» یا «نوستالژیا» که با سکوت و حضور، بار هستی را به دوش می‌کشند. همان نور که چشم را می نوازد، همان سکون شاعرانه، و همان حالت‌ چهره‌هایی که نه می‌نمایانند، که می‌مانند. اینجا هم زن، نه اغواگر است و نه منفعل؛ بلکه راوی نادیده‌ی داستانی‌ست که هر مخاطب، بسته به جهان درونی خود، از آن برداشت خواهد کرد.
اما این فقط تارکوفسکی نیست که در عمق تصویرهای ایراندخت پژواک می‌یابد. کیشلوفسکی نیز با آن دقت در لحظه‌های بینابینی، با سکوت‌هایی که از زبان گویا‌ترند، در این مجموعه حضور دارد. می‌توان پرتره‌ها را همچون فریم‌هایی از فیلم «سه رنگ: آبی» دید، جایی که سوژه‌ی زن، با چهره‌ای بی‌آرایش، جهان فروپاشیده‌اش را در آرامشی ظاهری بازمی‌چیند.
مجید بندارمقدم، که نگاهش همواره مبتنی‌ست بر شاعرانه‌سازیِ واقعیت، در مواجهه با این مجموعه بی‌تردید آن را نوعی ایستادن در مرز میان مستند و خیال می‌بیند. پرتره‌ها با آنکه واقعی‌اند، اما از سطح توصیف فراتر رفته‌اند؛ هر تصویر، جهان مستقلی‌ست، سرشار از حس، تردید، اندوه، وقار و تأمل. نگاه مجید همواره به این باور نزدیک است که تصویر، اگر قرار است بماند، باید به‌قدر شعر، بی‌زمان باشد. این مجموعه دقیقاً در همین ناحیه ایستاده است: میان اکنون و خاطره، میان واقعیت و تعبیر، میان مستند و استعاره.
در لایه‌ی سوم، «پوشش سر» را باید نشانه‌ای زنده از فرهنگ و حافظه دانست. نه الزامی بیرونی، بلکه فرمی در خدمت زیباشناسی. چیدمان پارچه‌ها، ساختار بصری تصویر را از حالت روزمره بیرون آورده و به آن جنسی از بازنمایی مقدس داده است. گاه تصویرها ما را به یاد نقاشی‌های کلاسیک می‌اندازند، گاه به سنت عکاسی پرتره در قرن نوزدهم، و گاه به کادربندی‌های مدرن اما مینیمالیستی سینمای کارلوس ریگاداس در «نور خاموش».
اگر بخواهیم از ایرادی سخن بگوییم، شاید بتوان گفت که مجموعه، بیش از حد بر یک‌دستی و سکون تأکید کرده است. چند پرتره‌ با جسارت بیشتر در زاویه، کنتراست نوری یا حتی نزدیکی به سوژه، می‌توانست تنوع حسی را افزایش دهد و روایت را عمیق‌تر کند. در سینما هم همیشه همین‌گونه‌ است: گاهی یک لرزش ناگهانی، یک مکث بلندتر یا حتی یک پلک زدن، همه چیز را دگرگون می‌کند.
اما حتی با این یکدستی، عکس‌ها اثری ماندگارند. آنها نه فریاد می‌زنند و نه جذب می‌کنند؛ بلکه دعوت می‌کنند به مکث، به دیدنِ آرام، به شنیدنِ آن‌چه نگفته مانده. مجموعه «ایراندخت» بیش از آن‌که به دنبال نمایش زن باشد، در پی فهمیدن اوست. پرتره‌هایی ایستاده، نجیب، و بی‌صدا که در ساحت تصویر، با جهان سینما و شعر و حافظه، پیوندی ژرف برقرار می‌کنند.
نسرین شاه محمدی / موسسه تحقیقات و مطالعات عکاسی آبگینه 

« زنان،دوربین، روایتِ رشد » تأملی بر پروژه ‌ی عکاسی زنان» / ندا احمدی


«  زنان،دوربین، روایتِ رشد  »   تأملی بر پروژه ‌ی عکاسی زنان»  / ندا احمدی
در دنیای عکاسی مستند که روایت‌های بصری، همواره آینه‌ای از واقعیت‌های نادیده‌ مانده‌اند، پروژه‌ی Leica Women Foto Project ( پروژه ی عکاسی زنان )  کوشیده است تا چشم‌اندازهای زنانه را به مرکز توجه بیاورد؛ نگاهی که نه‌تنها جهان را از زاویه‌ای کمتر دیده‌شده بازمی‌نمایاند، بلکه نشان می‌دهد چگونه دوربین می‌تواند ابزاری برای بازآفرینی هویت و قدرت باشد.
این پروژه، که از سوی لایکا آمریکا تعریف و پشتیبانی می‌شود، تلاشی است در جهت تقویت تنوع و فراگیری در عرصه‌ی عکاسی؛ آن‌هم نه در سطح شعار، بلکه با حمایت عملی از زنانی که روایت‌های مهم و نادیده‌ای را به تصویر می‌کشند. در دومین دوره‌ی این طرح، سه زن عکاس برگزیده شدند تا با دریافت پشتیبانی مالی، تجهیزات حرفه‌ای و راهنمایی تخصصی، بتوانند مسیر مستندسازی خود را با عمق و تأثیر بیشتری ادامه دهند.
یکی از این چهره‌ها، ماتیکا ویلبور است؛ عکاسی که ریشه در قبایل تولالیپ و سوینومیش در شمال غربی ایالات متحده دارد و با جسارت و تعهدی تحسین‌برانگیز، پروژه‌ای بلندپروازانه به نام Project 562 را آغاز کرده است. این پروژه، مستندی بصری است از چهره‌ها، فرهنگ‌ها و حکایت‌های بیش از ۴۰۰ ملت قبیله‌ای در سراسر ایالات متحده—سفری طولانی و طاقت‌فرسا که گاه با اسب،گاه با قایق یا حتی پیاده طی شده است.
کار ویلبور، صرفاً گردآوری تصاویر نیست؛ او با حساسیت و آگاهی، قصه‌ی مردمانی را روایت می‌کند که تاریخ‌شان همواره در حاشیه مانده است. آثار او در گالری‌ها، دانشگاه‌ها و فضاهای معتبر فرهنگی ارائه شده‌اند، و هم‌زمان، پادکستش با عنوان All My Relations توانسته جایگاهی ممتاز در میان برنامه‌های مرتبط با فمینیسم، نژاد و جامعه پیدا کند.
ویلبور اکنون در حال به سرانجام رساندن کتابی ۵۰۰ صفحه‌ای شامل عکس‌ها و روایت‌های شفاهی این پروژه است. در کنار آن، نمایشگاه بزرگی از آثارش در دست برگزاری است و پروژه‌ی جدیدش درباره‌ی قبایل آلاسکا، عنوان National Geographic Explorer را برای او به ارمغان آورده است.
پشتوانه‌ی این تلاش تحسین‌برانگیز، خوابی‌ست که روزی با مادربزرگش دیده بود؛ رویایی ساده اما پرمعنا که جرقه‌ی آغاز این سفر فرهنگی شد. آن خواب، دعوتی بود برای نگریستن دوباره به مردم و ریشه‌ها؛ نگاهی که در آثار ماتیکا ویلبور، به تجربه‌ای بصری، انسانی و الهام‌بخش تبدیل شده است.


«ویرجینیا کریستمن، مادربزرگی از قوم کوم‌یای (Kumeyaay) است و مادر تاکو کریستمن، یکی از رهبران برجسته‌ی خانواده‌ای است که در رقص پرندگان شهرت دارد. سیزده ملت کوم‌یای در جنوب کالیفرنیا زندگی می‌کنند و آن‌سوی مرز، در جنوب سن‌دیگو و در باخا (Baja)، پنج ملت دیگر نیز وجود دارند. برای مردم کوم‌یای، آوازهای پرندگان یا Asha Takook بخش اساسی انتقال ارزش‌ها و آموزه‌های فرهنگی و معنوی هستند؛ این آوازها شکل سنتی بیان و روایت‌گری‌اند که در آیین‌ها و گردهمایی‌های بزرگ خوانده می‌شوند.»

در عکس، او در حال اجرای رقص پرندگان است، و برای من کاملاً روشن است که تأثیر او به‌عنوان یک زن‌سالار، به‌طور عمیق بر خانواده و جامعه‌اش نقش گذاشته است. در حال حاضر، میان مردم کوم‌یای، تلاش‌های زیادی برای سازماندهی و مقاومت در برابر ساخت دیوار ترامپ در جریان است. در واقع، اوایل همین ماه، آن‌ها در برابر منطقه‌ای که قرار بود انفجار مقدماتی ساخت انجام شود ایستادند و جلوی ادامه‌ی ساخت دیوار را گرفتند؛ مرز ساختگی ایالات متحده، به‌شدت بر روابط و پیوستگی‌های مردم کوم‌یای اثر گذاشته است./ عکس از : © ماتیکا ویلبور

ما آرام نخواهیم گرفت. امید کافی نیست. مقاومت ما پیروز خواهد شد. با هم برمی‌خیزیم. اجداد ما همیشه پشت ما هستند./ عکس از : © ماتیکا ویلبور



© ماتیکا ویلبور

«قایق تنها وسیله‌ای برای جابه‌جایی جسم ما نیست؛ بلکه امید و تاب‌آوری مردم‌مان را با خود حمل می‌کند. بزرگان می‌گویند که روح ما گرسنه می‌شود. روح ما فقط گرسنه غذا نیست. باید با صدای کشیدن آب و ضربات طبل تغذیه شود؛ مشتاق غذاهای دریایی سنتی سالیش است که بر روی آتش‌ می‌سوزند و از زیر زمین سوزان بیرون می‌آیند؛ روح ما تشنه احساساتی می‌شود که فقط در آن فضاها قابل درک هستند. سفر در این آبراه‌های اجدادی، تمامیت ما را به عنوان یک ملت احیا می‌کند. این سفرهای معنوی تجسم تاب‌آوری حاکمیت بومی است. این یک انقلاب است.»/ عکس از : © ماتیکا ویلبور



کمالو، ۲۰ ساله، اخیراً از ازبکستان مهاجرت کرده و در میدوود زندگی می‌کند. عکس از  کارن زوسمن


کالین، ۹ ساله، برادر کریس، ساکن شپ‌هد بی (Sheepshead Bay) است. عکس از : کارن زوسمن



کریس، ۸ ساله، به همراه دو برادر، مادر و ناپدری‌اش در خلیج شیپس‌هد زندگی می‌کند. عکس از : کارن زوسمان
کارن زوسمان
 عکاس ساکن نیویورک، حرفه روزنامه‌نگاری خود را با مستندسازی قاچاق انسان در مالزی آغاز کرد و طی چند سال گذشته بیش از 20 سفر به کوبا برای یک پروژه کتاب عکس انجام داده است. 
وقتی سفرها در طول همه‌گیری کویید متوقف شد، زوسمان زمان بیشتری را در نیویورک می‌گذراند تاایده پروژه اش، پروژه «قدرت برتر من» متولد شد. 
جدیدترین مجموعه پرتره او که از دل مشارکت او در یک گروه اعتراضی دوچرخه‌سواری «جان سیاه‌پوستان مهم است» بیرون آمده، قدرت و روحیه کودکان رنگین‌پوست در شهر نیویورک را مستند می‌کند، که به گفته عکاس، «نشان می‌دهد که آنها چه کسانی هستند، قبل از اینکه دنیا خلاف آن را به آنها بگوید.»
 زوسمان با کمک جایزه پروژه عکاسی زنان لایکا، قصد دارد این پروژه را به یک نمایشگاه در فضای باز و کارگاه‌هایی گسترش دهد که خلاقیت و ایجاد عزت نفس را برای کودکان تقویت می‌کند تا دیدگاه خود را در مورد اینکه چه کسی هستند، ابرازکنند و آن قدرت را محافظت و گسترش دهند.


مربی شنا سیتی، ۲۴ ساله، در ۱۷ نوامبر ۲۰۱۶ در اقیانوس هند در نزدیکی نونگوی، زنگبار به دختری کمک می‌کند تا روی آب شناور بماند. از پروژه بلندمدت «یافتن آزادی در آب»./ عکس از : آنا بویازیس
آنا بویازیس 
عکاس مستندی است که حوزه‌های تمرکزش شامل حقوق بشر، بهداشت عمومی و مسائل زنان و دختران است. بویازیس که بین کالیفرنیای جنوبی و شرق آفریقا ساکن است، از سال ۲۰۱۶ روی پروژه خود با عنوان «یافتن آزادی در آب» کار می‌کند. این مجموعه برنده، شاهدی بر زنان و دخترانی در زنگبار است که در حال یادگیری شنا هستند، که او آن را «عملی رهایی‌بخش در منطقه‌ای فوق‌العاده محافظه‌کار که چنین عملی با هنجارهای مردسالارانه و مذهبی در تضاد است» توصیف می‌کند.
 آثار بویازیس بر روایتی عمیق و بصری از این زنان و دختران تمرکز دارد و  زندگی روزمره آنها را آشکار می‌کند. 

وی با حمایت جایزه پروژه عکاسی زنان لایکا، اکنون می‌تواند اواخر امسال با بازگشت به زنگبار در طول فصل خشک و ادامه مستندسازی زنان و دخترانی که تاکنون با آنها رابطه برقرار کرده است، کار خود را روی این پروژه از سر بگیرد.



مربی شنا، چما، در ۲۸ دسامبر ۲۰۱۶ در نونگوی، زنگبار، در حالی که زیر آب ناپدید می‌شود، انگشتانش را به هم می‌زند. از پروژه بلندمدت، "یافتن آزادی در آب." عکس از : آنا بویازیس



دانش‌آموزان مدرسه ابتدایی کیجینی در ۲۵ اکتبر ۲۰۱۶ در اقیانوس هند در نزدیکی مویونی، زنگبار، شناور شدن، شنا کردن و انجام عملیات نجات را یاد می‌گیرند. این پروژه بلندمدت، «یافتن آزادی در آب» نام دارد. عکس از : آنا بویازیس
ندا احمدی / موسسه تحقیقات و مطالعات عکاسی آبگینه 

در تکاپوی سبک شخصی/ نگاهی به عکس های مجید بندار مقدم / محمد رضا چایفروش


در تکاپوی سبک شخصی/ نگاهی به عکس های مجید بندار مقدم /
 محمد رضا چایفروش 
دنیای جادو، جادوی خیال.....
اولین بار در سال 1372  کتاب عکاسی در قرن بیستم را وقتی از مشهد خریدم، کتابی که به کوشش و ترجمه دکتر ستاری در سال 68 منتشر شده بو.،
همون زمان از ذوقِ زیاد،  کتاب را تا نیشابور مطالعه کردم، در جایی به کلمه ای رسیدم که برای من بسیار عجیب بود،
رئالیسم جادویی در عکاسی
رئالیسم جادویی در ادبیات شکل گرفته و به زبان ساده در دنیای واقعی به توامکان می دهد که وارد دنیای غیرواقعی شوی، یا بهتر بگوییم همه المانها در عکس واقعی است ولی احساس برآیند از اثر غیر واقعی خواهد بود،

مارکز با صد سال تنهایی، این ژانر را به قله در ادبیات رساند و این ژانر در هنر های بصری نیز مورد پسند مخاطبان و هنرمندان قرار گرفت.
مجید بندار مقدم ،در تکاپوی سبک شخصی خود این ژانر را انتخاب کرده، او با ترکیب بندی های خاص و ادیت های پرکنتراست و دارک، بیننده را وادار به تجربه احساسی متفاوت می‌کند،
آسمان های عکسهای او پر شده از ابرهای دلهره‌آور ، آسمان قرار نیست در عکس‌های عمودی او خالی باشن، ایستایی و خشونت کادر عمودی این حجم از تضاد بین تنالیته های خاکستری را چند برابر می کند،
آرامشی نیست، حتی انسانی که روی صخره ای تنها نشسته، یا اسب مادر با فرزندش....
نشانه گذاری دقیق همه و همه تو را به یک چالش شخصی بصری دعوت می‌کند.
عکسهای مجید محور زمان نامحسوسی دارند،
تو در عکس نمی مانی و با هر تجربه شخصی، سوار بر زمان در گذشته و آینده سفر میکنی، قرار نیست عکس به تو پیام واضحی بدهد،
جادوی خیال همینجاست، بستری آماده شده و تو در خیال خودت به هر آنچه در ذهن ات می آید، می رسی،
تو از مسیر نور در تاریکی به نا امیدی و یأس و با نوری دیگر به امید و پیروزی می رسی،
عکسهای مجید آئینه ای است در تاریکی، که تو خودت را در آنها باید جستجو کنی،
عکسهای مجید همیشه برای تو مسیر دارد، مسیری خیال انگیز، که تو نمیتوانی به سادگی از آن بیرون بیای....